همراه با محرم (بخش چهارم: حضرت قائم علیه السلام نهمین فرزند امام حسین علیه السلام است)
در ادامه مقالات قبلی که گزیده ای از آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره می باشد، احادیث و مطالب دیگری از پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین علیهم السلام پیرامون امام حسین علیه السلام آورده شده است.
13ـ یاری حسین علیه السلام از واجبات است.
این مادّه از بسیاری از احادیثی که پیش از این آورده شد، و بعد از این نیز مرقوم خواهد شد استفاده میشود، و اگر سران مسلمانان که حکومت یزید را شرعی نمیدانستند، مانند ابنزبیر و ابن عمر و دیگران، حسین علیه السلام را یاری کرده بودند تاریخ اسلام غیر از این بود که اکنون هست و اعتراض بزرگی که بر آن مردم وارد است، همین است.
انس بن حارث بن نبیه که خود از کسانی است که به سعادت شهادت در رکاب حسین علیه السلام نایل شد، از پدرش که یکی از صحابه، و از اهل صفّه است روایت کرده که گفت: شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که حسین علیه السلام در دامانش بود میفرمود:
«إِنَّ ابْنِی هَذَا یقْتَلُ فِی أَرْضٍ یقَالُ لَهَا الْعِرَاقُ فَمَنْ أَدْرَکهُ فَلْینْصُرْهُ»؛[1]
«به درستیکه این پسرم در زمینی که به آن عراق گفته میشود کشته خواهد شد، پس هرکس او را درک کند باید یاریش کند».
و سیوطی از بغوی، ابن سکن و باوردی، و ابن منده و ابن عساکر از انس بن حارث به این لفظ روایت کرده است:
«إِنَّ ابْنِی هَذَا یقْتَلُ بِأَرْضٍ مِنْ الْعِرَاقِ یقَالُ لَهَا کربَلَاءُ فَمَنْ شَهِدَ ذَلِک مِنْهُمْ فَلْینْصُرْهُ».[2]
خوارزمی درضمن خبری طولانی نقل کرده که حسین علیه السلام به ابنعبّاس فرمود:
«آیا میدانی که من پسر دختر رسول خدا هستم؟».
عرض کرد: آری! غیر از تو کسی را نمیشناسم که پسر پیغمبر باشد، و یاری و نصرت تو بر این امت واجب است آنچنان که روزه و زکات واجب است که یکی از این دو بدون دیگری پذیرفته نشود.
حسین علیه السلام فرمود: «پس رأی تو چیست در حقّ مردمی که پسر دختر پیغمبر را از وطن و خانه و جایگاه و زادگاهش، و حرم رسول و جوار قبر پیغمبر و مسجد و محلّ هجرت آن حضرت خارج نمودند، و او را بیمناک و سرگردان گذاردند که قرارگاه و منزل و مأوایی نداشته باشد و قصدشان از این سختگیریها کشتن او و ریختن خونش باشد درحالیکه او شرکی به خدا نیاورده، و غیر از خدا را ولی امر خود قرار نداده، و از روش پیغمبر و جانشینان او تخلّف نکرده باشد؟».
ابنعبّاس گفت: نمیگویم در حقّ آنها مگر آنکه آن کسان کافر به خدا و پیغمبر شدند، و اگر نماز بخوانند از روی کسالت و ریاکاری است و بر مثل این مردم عذاب بزرگتر خدا نازل گردد، و اما تو، اباعبداللّه پس تو سرسلسله افتخار و مباهاتی، پسر پیغمبری پسر وصی پیغمبر و فرزند زهرا هستی که همانند مریم بود پس گمان مبر ای پسر رسول خدا که خدا از آنچه ستمکاران میکنند غافل است، و من گواهی میدهم که هرکس از مجاورت تو و مجاورت فرزندان تو کناره گیری کند در آخرت نصیب و بهره ای نخواهد داشت.
حسین علیه السلام فرمود: «خدایا گواه باش».
ابنعبّاس گفت: فدای تو شوم! گویا به من خبر از مرگ خودت میدهی و از من میخواهی تو را یاری کنم، سوگند به خدایی که غیر از او خدایی نیست، اگر در پیش روی تو شمشیر بزنم تا شمشیرم بشکند و دستهایم قطع شود اندکی از حقّ تو را ادا نکرده باشم هم اکنون من حاضر در خدمت تو هستم به هر گونه فرمانداری فرمان بده!
این خبر طولانی است و بعضی از قسمتهای دیگر آن را در آینده نقل میکنیم؛ در آغاز این خبر است که عبدالله بن عمر گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«حُسَینٌ مَقْتُولٌ فَلَئِنْ خَذَلُوهُ وَ لَمْ ینْصُروهُ لَیخْذُلَنَّهُمُ اللهُ اِلَی یوْمِ الْقِیامَهِ»؛[3]
«حسین کشته میشود پس اگر او را رها کنند، و یاریش نکنند خدا آنها را تا روز قیامت خوار و زبون خواهد کرد».
14ـ اوّلین کسی که وارد بهشت میشود
حاکم و ابن سعد از علی علیه السلام روایت کرده اند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود:
«إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یدْخُلُ الْجَنَّهَ أَنَا وَ أَنْتَ وَ فَاطِمَهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ»، قَالَ عَلِی: «فَمُحِبُّونَا؟». قَالَ: «مِنْ وَرَائِکمْ»؛[4]
«اوّلین کسی که داخل بهشت میشود من، تو، فاطمه، حسن و حسین هستیم». علی عرض کرد: «پس دوستان ما (چی)؟». پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به دنبال سر شما وارد میشوند».
طبرانی و احمد بن حنبل در مناقب نیز، این حدیث را روایت کرده اند.[5]
15ـ حضرت قائم آل محمّد از فرزندان حسین علیه السلام است.
حذیفه از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده که فرمود:
«لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا یوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذَلِک الْیوْمَ حَتَّی یبْعَثَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ کاسْمِی». فَقَالَ سَلْمَانُ: مِنْ أَی وُلْدِک یا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «مِنْ وُلْدِی هَذَا وَ ضَرَبَ بِیدِهِ عَلَی الْحُسَینِ»؛[6]
«اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز خدا آن روز را طولانی سازد تا مردی از فرزندانم را برانگیزد که همنام من است». آنگاه سلمان عرض کرد: از کدام فرزندان توست یا رسولالله؟ فرمود: «از این فرزندم! و دستش را بر حسین زد».
16ـ حضرت قائم علیه السلام نهمین فرزند حسین علیه السلام است.
از سلمان روایت است که گفت: وارد شدم بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که حسین علیه السلام بر زانوی مرحمت او بود، پیغمبر به او روی میکرد و دهان او را میبوسید، و میفرمود: «تو آقا، پسر آقا و پدر آقایانی، تو امام، پسر امام، پدر امامانی، تو حجّت، پسر حجّت، پدر حجّتهای نهگانه ای که از صُلب تو هستند نهمین ایشان قائم آنها است».[7]
حموینی در حدیثی مفصّل و طولانی از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده که فرمود: «حسن و حسین دو امام امّت من بعد از پدرشان میباشند، و دو آقای جوانان اهل بهشتند، و مادرشان سیده زنان جهانیان و پدرشان سید الوصیین است، و از فرزندان حسین نه نفرند که نهمین آنها قائم است از فرزندان من، طاعت ایشان طاعت من و معصیت و مخالفت ایشان معصیت و مخالفت با من است، بهسوی خدا شکایت میکنم از کسانی که فضیلت ایشان را انکار و احترامشان را بعد از من ضایع مینمایند، و خداوند کافی است در ولایت کارها و نصرت عترت من، و امامان امّت من، و انتقام گیرنده است از کسانی که حقّ آنها را انکار نمایند:
﴿وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ﴾[8]
17ـ شاخه و میوه درخت نبوّت
حموینی، سمعانی، قندوزی و خوارزمی از جابر روایت کرده اند که گفت: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در عرفات بود و علی علیه السلام روبروی آن حضرت بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره فرمود به من و علی، خدمت او رفتیم پس فرمود: یا علی! نزدیک من بیا. علی نزدیک رفت. فرمود: دستت را در دست من بگذار! پس فرمود: «یا علی! من و تو از یک درختیم؛ من اصل و ریشه آن، و تو فرع آن، و حسن و حسین شاخه های آن، هرکس به یکی از شاخه های آن متعلّق گردد خدا او را داخل بهشت نماید؛
«یا علی! اگر امت من روزه بگیرند بهقدری که مثل کمانها خمیده شوند و نماز بخوانند بهقدری که مثل میخها خشک و بی حرکت گردند و تو را دشمن بدارند خداوند آنها را به رو در آتش اندازد».[9]
گنجی شافعی از خطیب بغدادی در تاریخ از علی علیه السلام روایت دارد که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«درختی است که من ریشه و اصل آن، و علی فرع آن، و حسن و حسین ثمره و میوه آن، و شیعه برگ آن هستند؛ پس آیا بیرون میشود از پاکیزه و طیب غیر از طیب و پاکیزه؟ یعنی: فرع و میوه و برگ درخت پاک همه پاک میباشند».[10]
نظیر این حدیث را نیز، از ابوامامه باهلی روایت کرده است.[11]
و اخبار به این مضمون زیاده بر اینها است و شاعر عرب مضمون آنها را چنین به نظم در آورده است:
یا حَبَّذَا دَوْحَهً فِی الْخُلْدِ نَابِتَهٌ
أَلْمُصْطَفَی أَصْلُهَا وَالْفَرْعُ فَاطِمَهُ
وَالْهَاشِمِیانِ سِبْطَاهُ لَهَا ثَمَرٌ
أَنَا بِحُبِّهِمُ أَرْجُو النَّجَاهَ غَداً
هَذَا هُوَ الْخَبَرُ الْمَأثُورُ جَاءَ بِه
مَا مِثْلُهَا نَبَتَتْ فِی الْخُلْدِ مِنْ شَجَرٍ
ثُمَّ اللِّقَاحُ عَلِی سَیدُ الْبَشَرِ
وَالشِّیعَهُ الْوَرَقُ الْمُلْتَفُّ بِالثَّمَرِ
وَالْفَوْزَ فِی زُمْرَهٍ مِنْ أَفْضَلِ الزُّمَرِ
أَهْلُ الرِّوَایهِ فِی الْعَالِی مِنَ الأَثَرِ[12]
18ـ ودیعه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم
شبراوی و سبط ابن جوزی نقل کرده اند که وقتی زید بن ارقم به ابن زیاد اعتراض کرد، و گفت: من در زمانی طولانی میدیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میان این دو لب را میبوسید، زید گریست، و ابن زیاد با او درشتی کرد، و او را به کشتن تهدید نمود و گفت: اگر پیر خرفی نبودی، گردنت را میزدم.
زید از مجلس ابن زیاد برخاست، و میگفت: مردم، شما از این پس بندگانید (یعنی باید غلام و بنده بنی امیه و کارگزاران آنها باشید) پسر فاطمه سلام الله علیها را کشتید و پسر مرجانه را زمامداری، و حکومت دادید. به خدا نیکان شما را میکشند، و بدان شما را بنده میسازند. پس دور باد از عزّت، آن کس که راضی به ذلّت و عار گردد. سپس برگشت و به ابنزیاد گفت:
حدیثی برای تو بگویم که خشم تو از آن بیشتر شود: دیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حسن را بر ران راستش نشانده بود، و حسین را بر ران چپ. پس دست خود را بر سر آنها گذارد، و گفت:
«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُهُمَا إِیاک وَصَالِحَ الْمُومِنِینَ»؛
«خدایا من این دو و صالح المومنین (علی) را به تو میسپارم».
پس ودیعه رسول خدا در نزد تو چگونه است ای پسر زیاد؟ ابنزیاد در خشم شد، و تصمیم به قتل زید گرفت.[13]
و نیز سیوطی و مناوی از طبرانی این دعا را از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده اند.[14]
19ـ دعای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم
طبرانی از واثله روایت دارد که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اینگونه در حقّ علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام دعا کرد:
«اَللَّهُمَّ إِنَّک جَعَلْتَ صَلَوَاتِک، وَ رَحْمَتَک، وَ مَغْفِرَتَک وَ رِضْوَانَک عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ اَللَّهُمَّ إِنَّهُمْ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَوَاتِک وَ رَحْمَتَک وَ مَغْفِرَتَک، وَ رِضْوَانَک عَلَی وَ عَلَیهِمْ (یعْنِی: عَلِیاً، وَ فَاطِمَهَ، وَ حَسَناً وَ حُسَیناً)»؛[15]
«خدایا تو صلوات و رحمت و مغفرت، و خشنودیت را بر ابراهیم و آل ابراهیم قرار دادی. خدایا ایشان (یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام) از منند، و من از ایشان هستم. پس صلوات و رحمت و آمرزش و خشنودیت را بر من و بر آنها قرار بده».
20ـ اشتقاق نام حسین علیه السلام از نام خدای تعالی
ابوهریره از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در ضمن حدیثی روایت کرده که چون خدا آدم را آفرید، در سمت راست عرش پنج شبح در نور دید که در سجده و رکوع هستند. آدم پرسید: این پنج شبح که در هیبت و صورت من هستند کیستند؟ خطاب شد: اینان پنج تن از فرزندان تو هستند که پنج اسم برای آنها از نامهای خود مشتقّ کرده ام، و اگر برای ایشان نبود، بهشت و جهنم، عرش و کرسی، آسمان و زمین، فرشتگان و آدمیان و جنّیان را نمی آفریدم، پس من محمودم، و این محمّد است، و من عالی هستم، و این علی است، و من فاطرم، و این فاطمه است، و من احسانم، و این حسن است، و من محسنم و این حسین است. به عزّتم سوگند یاد نموده ام که هرکس ذرّهای از کینه ایشان را در دل داشته باشد او را داخل آتش میکنم، ایشان برگزیدگان من هستند، و به ایشان نجات میدهم، و به ایشان هلاک مینمایم. هروقت حاجتی داری به این پنج تن متوسّل شو، پس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ماییم کشتی نجات! هرکس به آن متعلّق شود نجات یابد و هرکس از آن برگردد هلاک شود».[16]
سلمان فارسی درضمن حدیثی روایت میکند، که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«خداوند از برای ما نامهایی از نامهای خودش مشتق ساخت پس خداوند عزَّوجلَّ محمود است، و من محمّدم، و خداوند اعلی است، و برادرم علی است، و خداوند فاطر است، و دخترم فاطمه است، و خداوند محسن است و دو پسرم حسن و حسین میباشند».[17]
21ـ ارث حسنین علیهما السلام از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم
حسن و حسین علیهما السلام وارث کمالات علمی، روحی، اخلاقی، و جسمی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند. مردم در سیما و رفتار و روش آنها پیغمبر را میدیدند، و عظمت و روحانیت او را تماشا میکردند. چنانچه مکرّر گفته شد وجود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به حسنین کانون مهر، اشفاق، نوازش، لطف، و رحمت پدرانه بود. آنها را دوست میداشت و میبویید و میبوسید، و زبانشان را میمکید، بر دوش مبارک خویش سوارشان میکرد. شخصاً از آنها پرستاری میفرمود. آنها را پسر خود میخواند. از گریه آنها ناراحت میشد. آنها را روی سینه خود می خوابانید. از شنیدن اسمشان لذّت میبرد. در کوچه، در خانه، در مسجد، در حضور صحابه و مردم، در هنگام سخنرانی، خطبه و در حال نماز، حسنین مشمول مراحم مخصوص پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند.
اخباری که در کتب معتبر اهلسنّت است، همه حکایتی از این عواطف پاک است. این مهربانیها درعینحال که نمونه ای از تواضع و فروتنی فوق العاده و سادگی زندگی پیغمبر بسیار باعظمت اسلام بود، تمرکز عواطف شدید پدرانه او را در حسنین، و فاطمه زهرا سلام الله علیها نشان میداد. چون از پیغمبر خدا صادر میشد که در همه کمالات در حدّ اعتدال، و استقامت بود، و محبّت و رضا او را هیچگاه بر آن نمیداشت که از سخن راست، و حقیقت کلمه ای بیشتر بگوید، دلیل کمال لیاقت، و صلاحیت، و شایستگی حسنین علیهما السلام بود؛ زیرا تعبیراتی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در حقّ آنها میفرمود و اوصافی را برای آنها میگفت که تنها عواطف و احساسات پدرانه نمیتواند آن تعبیرات را تجویز نماید، و معلوم بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در سیمای آنها یک سّر الهی مشاهده میکرد.
برحسب احادیث شریفه ثقلین، و احادیث امامان، و احادیث سفینه، و احادیث بسیار دیگر که ما در تألیفی که در اثبات حجیت فقه شیعه، و وجوب رجوع به احادیث امامیه در احکام نوشته ایم آنها را ذکر کرده و صحّت اسناد و دلالت آنها را واضح و آشکار ساخته ایم؛ حسن و حسین علیهما السلام وارث علوم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و هریک، در عصر خود رهبر حقیقی امّت اسلام و حافظ آفتاب جهانتاب شرع بودند.
امام و وصی و جانشین پیغمبر یکی از صفات برجسته اش همین است که میزان تعادل و اعتدال امور باشد، و درحقیقت مرکزی است که واماندگان راه حقیقت و کندروها به آن مرکز سوق داده میشوند تا عقب نمانند و فاصله آنها با امام که پیشرو قافله خداپرستان است زیاد نشود، و تندروهای افراطی به آن مرکز برگردانده میشوند تا شتاب خارج از حدّ، سبب گمراهی آنها نشود. و این است حقیقت معنای کلام پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در ذیل بعضی احادیث صحیحه ثقلین:
«فَلَا تُقَدِّمُوهُمَا فَتَهْلِکوا وَلَا تَقْصُرُوا عَنْهُمَا فَتَهْلِکوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکمْ»؛[18]
«بر قرآن و عترت پیشی نگیرید، که هلاک میشوید، و از آنها عقب نیفتید، که هلاک میشوید، و به عترت چیزی نیاموزید زیرا آنها از شما داناترند».
پس حسین علیه السلام بی شبهه وارث علم و کمال پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است و همه مردم به علم و دانش او محتاج بودند.
برحسب روایات متعدّد که در کتابهای معتبر نقل شده فاطمه زهرا سلام الله علیها در مرض موت پدرش، حسن و حسین را نزد آن حضرت آورد، و عرض کرد: «یا رسولالله این دو پسران تو هستند، آنها را به بخشش و عطایی مخصوص فرما، یا به آنها چیزی به ارث عطا کن!».
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به حسن عظمت و بردباری میبخشم، و به حسین جود و مهربانی».[19]
و در روایت دیگر است که فرمود: «به این بزرگ (یعنی حسن) مهابت و حلم بخشیدم و به آن کوچک (یعنی حسین) محبّت و رضا».[20] و در حدیث دیگر است که فرمود: «اما حسن، پس هیبت و آقایی من برای اوست، و اما حسین، پس از برای اوست جود و جرئت من».[21]
این احادیث، گوشه ای از کمالات و اخلاقی را که حسن و حسین از جّد خود به ارث برده اند نشان میدهند.
و سّر این تعبیرات، اشاره به روشهای خاصّ حسن و حسین و چگونگی رهبری و برنامه های آنها و تصدیق روش هر دو است تا مردم بدانند که سرچشمه و منبع این دو روش مأموریتهای دینی، و تکالیف خاصّی است، که پیغمبر با وحی الهی آنها را به آن مکلّف ساخته بود و هر دو روش از روش پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و سیره او جدا نیست، وگرنه حسن و حسین علیهما السلام هر دو جامع تمام کمالات اخلاقی و وارث جدّ و پدر، و حافظ دین و قرآن مقدّس بوده اند.
[1]. ابنعساکر، ترجمه الامام الحسین علیه السلام، ص347 ـ 349؛ همو، تاریخ مدینه دمشق، ج14، ص223؛ ابن اثیر جزری، اسد الغابه، ج1، ص349؛ متّقی هندی، کنز العمّال، ج12، ص126.
[2]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج14، ص224؛ ر.ک: ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج8، ص271؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج1، ص271؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرّشاد، ج11، ص75؛ متّقی هندی، کنزالعمّال، ج12، ص126.
[3]. خوارزمی، مقتلا لحسین علیه السلام، ج1، ص191 – 192، فصل10؛ نیز ر.ک: ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص23 ـ 26.
[4]. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص151؛ ر.ک: طبری، ذخائر العقبی، ص123؛ ابن حجر هیتمی، الصّواعق المحرقه، ص153؛ متّقی هندی، کنز العمال، ج12، ص98؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج2، ص448.
[5]. ر.ک: ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص153؛ طبری، ذخائر العقبی، ص123؛ متّقی هندی، کنز العمّال، ج12، ص98.
[6]. طبری، ذخائر العقبی، ص136 ـ 137؛ اربلی، کشف الغمه، ج3، ص268 ـ 269؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج2، ص210؛ ج3، ص385 ـ 386. بیش از 180 حدیث بر این مضمون دلالت دارد. ر.ک: منتخب الأثر، تألیف نگارنده، باب8، فصل2.
[7]. خوارزمی، مقتل الحسین علیه السلام، ج1، ص146، فصل7؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج2، ص44، 316.
[8]. حموینی، فرائد السمطین، ج1، ص54 ـ 55، ح19. احادیث در این موضوع متواتر است رجوع شود به: منتخب الأثر، تألیف نگارنده، باب10، فصل2.
[9]. حموینی، فرائد السمطین، ج1، ص51، ح16؛ خوارزمی، مقتل الحسین علیه السلام، ج1، ص108، فصل6؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج1، ص270.
[10]. گنجی شافعی، کفایه الطالب، ص220.
[11]. گنجی شافعی، کفایه الطالب، ص220.
[12]. چه زیبا درخت بزرگی که در بهشت روییده است. هیچ درختی مثل آن در بهشت نروییده است. پیامبر مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ریشه آن و فاطمه شاخه آن و علی آقای انسانها گرده بارداری آن و حسن و حسین دو فرزند هاشمی نواده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میوههای آن و شیعه برگهای پیچیده به میوههای آن است. من امیدوارم که فردای قیامّت با دوستی آنها نجات پیدا کنم و در میان گروهی از برترین گروهها برنده و پیروز باشم. این همان خبر رسیده از معصوم است که راویان آثار در روایت بالا و ارزشمند آن را آوردهاند.
[13]. شبراوی، الاتحاف، ص17؛ سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص321.
[14]. مناوی، کنوز الحقائق، ج1، ص43.
[15]. ر.ک: متّقی هندی، کنز العمّال، ج12، ص101.
[16]. حموینی، فرائد السّمطین، ج1، ص36 – 37، ح1.
[17]. حموینی، فرائد السّمطین، ص41، ح5. اینگونه احادیث ممکن است اشاره به مقام کمال پنج تن و خمسه طیبه باشد و اینکه آنها مودّب به آداب الهی، و مرّبی به تربیت ربوبی هستند و به اخلاق الهی تخلّق دارند و چنانکه نام، انسان را به مسمّی میرساند، آنها نیز که اسمهای حقّ و مشتقّ از نامهای او هستند ما را به خدا هدایت میکنند و همچنین دلالت بر ارتباط آنها با عوالم غیب دارد، و در روایات است که: «نَحْنُ وَاللهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى». عیّاشی، تفسیر، ج2، ص42؛ کلینی، الکافی، ج1، ص143 – 144؛ فیض کاشانی، تفسیرالصّافی، ج2، ص255.
و اگرچه همه موجودات به این معنا اسمهای حقّ هستند اما این پنج نور مقدّس، مقام شامخ دیگر دارند و دلالت آنها بر مسمّی اظهر و ابین است و اما اینکه چرا این پنج نور هرکدام مخصوص به اسمی شده اند شرحش از حوصله این کتاب خارج است.
[18]. ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص150، 228.
[19]. زرندی، نظم درر السمطین، ص212؛ متّقی هندی، کنز العمّال، ج13، ص670.
[20]. زرندی، نظم درر السّمطین، ص212.
[21]. زرندی، نظم درر السّمطین، ص212؛ گنجی شافعی، کفایه الطالب، ص424؛ طبری، ذخائر العقبی، ص129؛ ابن حجر هیتمی، الصّواعق المحرقه، ص191؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابه، ج8، ص158.
برای مطالعه بخش های دیگر «همراهان محرم» می توانید بر روی لینک های زیر کلیک کنید:
همراه با محرم (بخش سوم: امام حسین علیه السلام شبیه ترین اهلبیت به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم)
همراه با محرم (بخش پنجم: پیشگویی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله از شهادت امام حسین علیه السلام)
ثبت دیدگاه