حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

چهارشنبه, ۲۵ مهر , ۱۴۰۳ Wednesday, 16 October , 2024 ساعت ×
علت همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مخالفان ولایت
۲۲ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۲۵
چرا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برخى از کسانى را که پس از آن حضرت، خط سیر خود را عوض کردند و سفارش ها و توصیه هاى آن حضرت را در امر ولایت کنار گذاشته و با آن مخالفت کردند، مورد لطف خود قرار مى داد؛ تا حدّى که با دختران آنها ازدواج کرد و موجب نفوذ موقعیت اجتماعى آنان گردید؟
پ
پ

علت همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مخالفان ولایت

سوال: چرا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برخى از کسانى را که پس از آن حضرت، خط سیر خود را عوض کردند و سفارش ها و توصیه هاى آن حضرت را در امر ولایت کنار گذاشته و با آن مخالفت کردند، مورد لطف خود قرار مى داد؛ تا حدّى که با دختران آنها ازدواج کرد و موجب نفوذ موقعیت اجتماعى آنان گردید؟

 

جواب: تو را تیشه دادم که هیزم کنی   ندادم که دیوار مردم کنى!

مشهور است که درویشى نادان و بی معرفت پیکره اى از گل به اسم على علیه السلام ساخت؛ و آن حضرت را مورد محاکمه قرار مى داد که چرا با آن قدرت و دست «یدالهى»، کسانى را که به خانه آن حضرت هجوم برده و موجب هتک حرمت حبیبه خدا و سقط محسن عزیز شدند را مورد بازخواست قرار نداد و همه را به قتل نرساند. و بدین جهت، على علیه السلام را محکوم کرد و سر آن پیکره را قطع نمود.

سپس پیکره دیگرى به نام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ساخت و او را ـ چنان که در این سوال است ـ مخاطب قرار داد که: چرا با اینها به مسالمت و مساهله عمل کرد و آنها را به انجام آن ظلم و ستم ها جرى و جسور نمود؟ و اصلاً چرا آنها را به دیار عدم نفرستاد؟ و بالاخره از پیکره پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز مثل پیکره على علیه السلام سر برداشت.

پس از این دو محاکمه و اجراى مجازات، پیکره دیگرى ساخت و آن را به گمان خود، خدا شمرد؛ و او را مخاطب قرارداد که: چرا با اینکه به علم خدایى مى دانستى از آن دو نفر (ابوبکر و عمر) چه مظالمى صادر مى شود، آنها را آفریدى و عالم اسلام را از شرّ آنها و این اختلاف بزرگى که در امّت پدید آورده اند، نجات ندادى ؟

درویش عارف نما که نشان عرفانش این افکار مالیخولیایى بود، خواست خدا را هم مجازات کند که مرد آگاهى که از بالاى درخت منظره را مى دید، بر او فریاد کشید؛ به گونه اى که ناگهان درویش از نهیب آن صدا به زمین افتاد و نفسش قطع و مجلس محاکمه ـ به گمان خودش ـ بدون مجازات متّهم سوم و اصلى ختم شد.

مسئله خلقت و امتحان بشر و برنامه هاى الهى و سیاست هاى حکیمانه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مواضع و مواقف مشخّص آن حضرت و امیرالمومنین علیه السلام بالاتر از این خُرده اشکالات ناآگاهانه است.

در این بخش به قدرى اسرار و مطالب معرفت آموز موجود است که شرح آن محتاج به تألیف یک کتاب است.

رفتار صحیح همان بود که پیغمبر و امام انجام دادند؛ هم از منافقین به حکم «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ‏»[1] قبول مى فرمود و هم اتمام حجّت مى کرد. او مأمور بود که با آن خُلق عظیم با مردم روبه رو باشد؛ و چنان که قرآن کریم فرمود:

(فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَـهُمْ وَلَوْ کنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک)[2] او مأمور به صفح و عفو و گذشت بود.

امیرالمومنین علیه السلام نیز به وظایفى که داشت و همه مقرون به صلاح اسلام و حکمت بود، عمل نمود.

این خُلق عظیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که وقتى «حفصه» ـ دختر عمر ـ بیوه شد و عمر به واسطه تنگدستى خودش نگران معیشت او گردید، نکاح او را به ابوبکر پیشنهاد کرد و چون او نپذیرفت، از عثمان خواهش و التماس نمود و درواقع به فکر این بود که کفالت معاش او را به عهده کسى بگذارد؛ عثمان هم قبول نکرد. شاید از این جهت که مورد رغبت نبوده است. به هرحال، به عنوان شکایت از آنها و شاید تجدید درخواست، خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد. آن حضرت با درخواست او موافقت کردند و در حقیقت، تکفّل مخارج او را پذیرفتند.

غرض این است که در آن جوّ خشن و قساوت، که حتى عمر برحسب نقل بعضى اهل سنت، شش دختر خود را درحالى که به او التماس مى کردند و گرد و غبار از سر و رویش مى فشاندند زنده به گور کرد، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با عالی ترین مکارم اخلاقى ظهور کرده بود. این اخلاق و این بزرگواری ها همه اتمام حجت بر آن مردم مى شد که در رعایت حقوق آن حضرت و اطاعت از اوامر او و احترام از یگانه فرزند عزیزش نهایت تلاش را بنماید، لکن متأسفانه چنان که دیدیم به عکس عمل کردند و بدترین امتحانات را در تاریخ از خود به یادگار گذاردند.


[1]. نسائى، سنن، ج5، ص14؛ علامه حلی، نهج الحق، ص555.

[2]. آل عمران، 159.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.