علت وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حال بیماری
سوال: چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم براى کتابت وصیت تاریخى خودشان، مرض موت و آن حال شدّت بیمارى را انتخاب فرمودند و در موقعیت و فرصت دیگرى این وصیت را مرقوم نفرمودند تا با آن جسارت و اهانت آن مرد، و گفتار «إِنَّ الرَّجُلَ لَیهْجُرُ» روبه رو نشوند؟
جواب: اولاً، بررسى هایى که پس از چهارده قرن روى قضایا واقع شده است، به این جهت است که: چرا با پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مرض موت آن حضرت این گونه روبه رو شدند و «غَلَبَ عَلَیهِ الْوَجَعُ» یا «إِنَّ الرَّجُلَ لَیهْجُرُ» یا هر دو جمله را گفتند و مانع شدند که آن بزرگوار وصیت خود را بنویسد.
حرف این است که همین شخص توهین کننده که در اینجا با حربه هذیان گویى و شدت بیمارى، مانع از وصیت پیغمبر خدا مى شود، ابوبکر را در هنگام مرض موتش، با آنکه گاه از هوش مى رفت و گاه به هوش مى آمد، از وصیت مانع نشد و او را به هذیان گویى متّهم نکرد؛ چون ابوبکر او را به عنوان خلیفه معین کرد. با اینکه جریان حال این بود که وقتى ابوبکر وصیت مى کرد، عثمان مى نوشت و پیش از اینکه اسم عمر را بنویسد، ابوبکر از هوش رفت، عثمان ترسید که او دیگر به هوش نیاید و بمیرد؛ بنابراین از پیش، خود وصیت را تمام کرد و نام عمر را نوشت. مى گویند: وقتى ابوبکر به هوش آمد، از عثمان پرسید: چه نوشته است؟ او اسم عمر را برد. حال این ذیل یعنى به هوش آمدن ابوبکر راست باشد یا نه، سوال این است که چرا این مرد در اینجا حرفى نزد و وصیت ابوبکر را شرعى و معتبر و صحیح گرفت؟ غرض این است که بر اساس این جهات باید بررسى و قضاوت نمود، نه بر اساس قضایاى دیگرى که واقع نشده است.
مطمئناً اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در هر فرصت دیگرى هم این مسئله را بیان مى فرمود، این افراد در برابر آن بهانه جویى کرده و ایراد مى گرفتند (وَکانَ الْإِنْسَانُ أَکثَرَ شَیءٍ جَدَلاً).[6]
علاوه بر این، موضوعى که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قصد داشتند در این حال و بعد از داستان تاریخى غدیر خم، در حال مرض موت نیز اعلام کنند، مکرّر اعلام شده بود.
در اینجا نیز پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مى خواستند آن را کتباً و به صورت رسمى، دیگر بار تکرار فرمایند که به آن شکل، توسط آن افراد بهانه جو مورد ایراد واقع شد و اعتبار اصل کتابت و کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که خداوند متعال در شأنش مى فرماید:
(وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْـهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى)؛[7]
به گمان آنان خدشه دار و بی اعتبار جلوه کرد.
پاسخ این مطالب این نیست که چرا در فرصت دیگر نفرمود، یا وصیت نکرد. با این مطالب، باید تصدیق کرد که حبّ جاه و ریاست، کار خود را کرد؛ و این گروه علناً با پیغمبر خدا و نصوص او مخالفت کردند:
(وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ).
[6]. کهف، 54.
[7]. نجم، 3-۴.
ثبت دیدگاه