حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

یکشنبه, ۲۳ دی , ۱۴۰۳ Sunday, 12 January , 2025 ساعت ×
غلام و شاه
۲۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۰:۴۸
داستان منظوم غلام و شاه برگرفته از دیوان اشعار حضرت آیت‌ اللّه العظمی حاج شیخ لطف‌ اللّه صافی گلپایگانی مدظله‌ الوارف در وصف اباعبدالله الحسین علیه السلام
پ
پ

غلام و شاه

شنیدستم سر و سالار ابرار   حسین بن على سلطان احرار

یکى باغ وسیع و دلگشا داشت‏   غلامى باغبان و باوفا داشت‏

که اسمش همچو رسمش بود «صافى»   غلام او هزاران بُشر حافى

غلام شاه بود و پادشه بود   فراتر شأن او از مهر و مه بود

سگى نیز اندر آنجا پاسبان بود   غلام او را به احسان مهربان بود

یکى از روزها آن شاه خوبان‏   نمود آن باغ، رشک باغ رضوان

به پنهانى قدم در باغ بنهاد   نگاهش از قضا بر «صافى» افتاد

که مشغول غذا و صرف نان بود   مر آن بسته زبان را میزبان بود

چو خود یک لقمه ‏اى مى‏خورد از آن نان‏   به سگ هم لقمه‏ اى مى‏کرد احسان‏

نشد آگه که نور چشم زهرا   نموده باغ را فردوس اعلا

نباشد باغ، میعاد حضور است‏   تو گویى موسى عمران به طور است

به ناگه آن ولىّ حق تعالى‏   جمال حق نمایش شد هویدا

به «صافى» طلعت زیبا نشان داد   ز بند هر غم و محنت امان داد

سلامش کرد و مهر و مرحمت کرد   به عبد خویش بذل مکرمت کرد

غلام باغبان از جاى برخاست‏   ز روى شرمسارى معذرت خواست

که اى مولا نبودم آگه از حال‏   که گردیده مبارک بخت و اقبال

تو اى دریاى عفو و جود و احسان!   ببخشا بر غلام جان به فرمان

جوابش داد آن محبوب داور   که تو ما را ببخش اى نیک اختر!

کمال حُسن اخلاق این چنین است‏   بزرگان را ره و برنامه این است

بپرسید آن‏گه از آن نیک رفتار   که با سگ از چه مى‏کردى تو ایثار؟

بگفت این سگ در اینجا پاسبان است‏   نگهبان حریم بوستان است

سگ از تو باغ از تو «صافى» از تو   جلال و مجد و جود وافى از تو

سگ است اما سگ اهل تمیز است‏   به این نسبت به پیش من عزیز است‏

امام آن آیت کبراى خلاق‏   خداوند کمال و حُسن اخلاق

چو از «صافى» چنین رحم و وفا دید    جوانمردى و ایثار و صفا دید

چنان در وجد و اندر شوق افتاد   که از آن حال نیکو گریه سر داد

گرفتش زیر بال مهر و اکرام‏   به او لطف و عنایت کرد اتمام

نمود او را لِوجه الله آزاد   به او بخشید آن بستانِ آباد

که این پاداش آن رحم است و آن خوى‏   دلا تا مى‏توانى باش دلجوى‏

به حیوانات احسان و ترحّم‏   سزاوار و نکو باشد ز مردم

به هر جنبنده و انسان و حیوان‏   ترحّم هست کار نیک‏مردان

ز عالم گر تو مى‏خواهى تبسّم‏   ترحّم کن، ترحّم کن، ترحّم

تشکر کرد «صافى» زان عنایت‏   از آن آقایى و جود و رعایت

بگفتا بنده این آستانم‏   غلام و جان‏ نثار و باغبانم

مرا آزادگى در این غلامى است‏   به آن بس افتخار و نیکنامى است

نمودم وقف این بُستان آباد   نثار شیعیان و دوستان باد

خورند از میوه این باغ، اصحاب   همه اخوانِ صدق و شیعه ناب

کنم تا زنده ‏ام من رایگانى   در این بستان خرّم باغبانى

حسین! اى بحر رحم و جود و انصاف!   حسین! اى معدن انعام و الطاف!

الا اى اسوه ایمان و ایثار!   الا اى دین حق را یاور و یار!

به حق الحق که حق پاینده از توست‏   به عالم، شمس دین تابنده از توست

ز تو اسلام و ایمان برقرار است   حقیقت از قیامت آشکار است‏

سراپاى تو مجد است و شرافت‏   شهامت در شهامت در شهامت

أبوالاحرار و مولاى شهیدان‏   بیان ظاهر و تأویل قرآن

تو اسم اعظم پروردگارى‏   تو روح دین و عالم را مدارى

سزد گر حق به تو با این مقامات   نماید فخر و اعلام مباهات

غلام «صافى» تو «صافیانند»   پُر از مهر تو از پیر و جوانند

همه از مرد و زن اهل ولایند   محبّ و جان نثاران شمایند

به الطاف شما امّیدوارند   غلامان شما را بنده وارند

به این اسم و به این عنوان «صافى»   ز حق خواهند هر یک فیض وافى

17جمادی الثانیه 1420

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.