مناجات و نیایش
بارالها ای خداوند جهان ای منزّه از زمان و از مکان
ای پدیدآرنده ارض و سما صد هزاران کهکشانها در فضا
ای منزّه ذات تو از چند و چون ای خِرَد از وصف تو مات و زبون
ای گواه بود تو بود همه جود تو سرمایه و سود همه
ای خدای مهربان و کارساز بیشریک و بینظیر و بینیاز
ای جهاندار قدیم ذوالجلال درک کنه ذات تو باشد محال
ای تو ستّارالعیوب بندگان ای برون از آنچه آید در گمان
ای خدای لایزال لم یزل پاک از هر عیب و از نقص و خلل
ای خدای غافر پوزشپذیر ای به افعال بد و خوبم خبیر
بینهایتها همه از آن توست آیت عزّ و جلال و شان توست
ماه و مهر از لطف تو تابندهاند ماسوا از فیض تو پایندهاند
ما همه بر خوان نعمای توایم بنده انعام و اعطای توایم
پای تا سر احتیاجیم و نیاز نیست پنهان بر تو از ما هیچ راز
ای خداوند کریم و مهربان ناتوانم ناتوانم ناتوان
شرمسارم از گناه و از خطا کمترم از پرّ کاهی در هوا
چون خسی بر روی امواج بلا گشتهام بیچاره و حیران رها
عمرم اندر حسرت و غفلت گذشت هر چه بودم فرصت و مهلت گذشت
در جهاد عقل با نفس شریر بارالها از کرم دستم بگیر
از لقایت دیدهام پر نور ساز و از هوسها و هوایم دور ساز
حاجت «لطفی» فقط باشد وصال أعطه یا ذا العطاء یا ذا النّوال
ثبت دیدگاه