کیفیت ولایت تکوینی و تشریعی حضرت زهرا سلام الله علیها
سوال: آیا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مثل ائمه اطهار علیهم السلام ولایت دارد یا ندارد و اگر دارد از چه نوع ولایت می باشد؟ تکوینی است یا تشریعی؟
جواب: ولایت تکوینی حضرات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه طاهرین علیهم السلام را به طور مفصل در «کتاب ولایت تکوینی و ولایت تشریعی» در حدّی که برای مثل این حقیر قلیل البضاعه میسّر است شرح و توضیح داده ام.
این ولایت برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیز ثابت و مسلم است، قول و فعل و تقریر آن حضرت در فقه و تفسیر قرآن و بیان عقاید و احکام و کل اموری که از دین گرفته می شود نیز برحسب احادیث متواتر ثقلین و ادله و احادیث دیگر حجت است.
آن حضرت اظهر مصادیق عترت و اهل بیت علیهم السلام است و به صریح آیه تطهیر از هر رجس و آلایشی از جمله رجس جهل پاک و منزه است. او سیده نساء العالمین و سیده نساء اهل الجنه است، و عدل قرآن مجید و در مقامات و درجات ولایت تکوینی و علم لدنی با سایر معصومین علیهم السلام همانند و همطراز است.
و اما ولایت تشریعی اگر مقصود از آن ولایت بر تشریع و جعل قوانین و احکام باشد این ولایت برای آن حضرت و هیچ یک از ائمه طاهرین علیهم السلام نیست و به احدی حق قانونگذاری و جعل حکم تفویض نشده است. دین و احکام و قوانین به حکم (اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ)[1] اکمال و اتمام گردیده است و «حَلَالُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم حَلَالٌ إِلَى یوْمِ الْقِیامَهِ وَحَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى یوْمِ الْقِیامَهِ».[2]
و اگر مقصود از ولایت تشریعی ولایت بر حکومت و نظام و اداره و تنظیم امور عباد و تأمین امنیت بلاد و رتق و فتق و جعل و نصب حکام و قضات و حفظ حدود و ثغور و تجنید جنود و احقاق حقوق و اعانت مظلوم و دفع ظالم و تکفل اوضاع فکری و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی جامعه و نظام اجتماع است و خلاصه حفظ حوزه اسلام از خطرات و انکسار و ضعف و انهدام و انقراض و قرار دادن آن در مسیر ترقی و تکامل و قوت و قدرت روزافزون و عظمت و تعالی بیشتر است، این صاحب اختیاری ـ که به اتّفاق ممّا لابد منه بر اجتماع است ـ شأنی از شئون ائمه طاهرین علیهم السلام و مقامی است که آن بزرگواران به نصب الهی به وسیله نص و ابلاغ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حایز آن می باشند و تعبیر از آن به ولایت شرعی مناسب تر از ولایت تشریعی است.
این ولایت مستند به ولایت «اَللهُ الْوَلِی» و حکومت «الله الحاکم» و عدل «الله العادل» و حکمت «الله الحکیم» و… است. هر ولایت و اختیار و حکومتی که این هویت و این اسناد و استناد را نداشته باشد اگرچه بر کودک صغیر و یا نفس خود شخص باشد فاقد اصالت و اساس است همه ولایت ها و حکومت ها و عزت ها و قدرت ها و قوت ها و شئون در صورتی معتبر است که به ولایت خداوند متعال، آن ذات اقدسی که بالذات ولی و مستجمع جمیع صفات کمالیه است، منتهی گردد.
و خلاصه این ولایت شرعی که رشته ها و مطالب مرتبط به آن بسیار دامنه دار است به نصب و نص خدا و رسول برای ائمه طاهرین علیهم السلام ثابت است.
در اینجا مطلب این است که این ولایت شرعی یا تشریعی اگر برای زنانی که در شایستگی و عقل از اکثریت قریب به اتّفاق مردها بالاتر باشند و صاحب ولایت تکوینی و حجت بر خلق در فقه و مسائل دین باشند مقرر نباشد، از ارزش آنان در برابر صاحبان این ولایت چیزی کم نمی کند.
این ولایت مستلزم و متضمن تکالیفی است که مکلف کردن بانوان به آن تکالیف خلاف عزت و حشمت آنها است و با اغراض عالیه شارع مقدس و صفات فاضله ای که بیشترین و کامل ترین درجه آن را همان بانوان صاحب ولایت تکوینی دارند، منافات دارد.
صفات با ارزشی مثل تخدّر و تستّر و حیا و حجاب و عفت با وظایفی مثل جهاد و جلادت و چابکی در جنگ و نبرد و سربازی و شبیخون و به تنهایی رفتن در سپاه دشمن و… سازگار نیست و بانوان را در معرض هتک و اهانتی قرار می دهد که مردها هم همه باید از آن دفاع کنند و هتک آن حتی نسبت به زن ذمیه ای که در پناه اسلام است در حد بیرون آوردن خلخال از پای او در اسلام قابل تحمّل نیست و آن گونه بر خاطر معدلت مآثر حضرت امیرالمومنین علیه السلام سنگین می آید که خوانده یا شنیده اید.[3]
هر زنی که تربیت کامل اسلامی داشته باشد تا چه رسد از آنکه صاحب مقام ولایت تکوینی باشد از تصدی این ولایات و مقامات ابا می نماید. به همین ملاحظات مسلمانان و شخص حضرت امیرالمومنین علیه السلام به سرکردگی و رهبری عایشه در جنگ جمل و مداخله او در آن امر سیاسی بزرگ به او و برانگیزندگانش اعتراض می کردند. نه به این جهت که دیگران از همراهانش همه در فهم و درک سیاسی از او برتر بودند یا اینکه او فهم و درک سیاسی یک نفر از آنها را نداشته باشد. بلکه برای اینکه این حرکت را توهین به او و موقعیت او و مخالفت با دستورات شرع و مخصوصاً قرآن کریم می دانستند. لذا از آن زمان تا حال نه خودش و نه دیگران نتوانسته اند این حرکت او را توجیه کرده و از مشروعیت آن دفاع مقبول بنمایند.
1. مائده، 3.
2. کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۸؛ مجلسی ، بحار الانوار، ج16، ص354 (با اندک اختلاف در عبارات).
3. نهج البلاغه، خطبه 27 (ص70-69).
ثبت دیدگاه