حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

پنجشنبه, ۲۹ شهریور , ۱۴۰۳ Thursday, 19 September , 2024 ساعت ×
اراده خدا در عالم هستی و زندگی انسان
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۷
بحث کلى ما درباره خداست و مهم ترین بخش آن بحث از اراده خداست. من درباره آن چیزهاى مختلفى شنیده ام؛ اما مى خواهم نظر جامع شما را هم بدانم. بدانم که اراده خدا کجاى این عالم هستى است؟ کجاى زندگى و آینده انسان است؟ اراده خدا با اراده انسان چه ارتباطى دارد؟
پ
پ

اراده خدا در عالم هستی و زندگی انسان

سوال: مدّت چهار سال است که ـ خواسته یا ناخواسته ـ در یک سرى جریانات فکرى، اعتقادى و دینى وارد شده ام و به تنهایى نمى توانم خارج شوم، به اشخاص مختلفى مراجعه کردم، اما نتوانستم نتیجه دلخواه بگیرم. دوست دارم با یک مرجع و کسى که دید جدیدى به اسلام و تشیع و ایدئولوژى دارد و یک عالم داناى آگاه بر امور زمان مشورت کنم. البته بیشتر دوست دارم دردم را حضورى بیان کنم؛ ولى به واسطه دورى راه برایم مقدور نیست.

در ابتدا بی تعارف بگویم که اگر مایل نیستید که جواب روشن فکرانه بدهید، حتماً بگویید که دیگر مزاحم شما نشوم و اگر عمرى باقى بود براى اخذ پاسخ در پى دیگرى بروم. آنچه را که من مى خواهم باید عالمى آگاه پاسخ گوید. لطفاً بدون در نظر گرفتن اینکه ممکن است من با شنیدن حقیقت، گمراه شوم حقیقت و واقعیت را بگویید؛ چون براى رهایى از هر بیراهه اى، بالاخره راه درستى هم پیدا مى شود. از کسانى که با آنها حرف زده ام راضى نیستم؛ چون به جاى گفتن جواب یا لااقل گفتن اینکه «من نمى دانم»، مى گویند: «دنبال این چیزها نگرد؛ امر، امر الهى است» و مرا قانع نمى کند؛ چون دستورات خدا بی دلیل نیست و هر کدام حکمت دارد. من و چند تن از دوستانم واقعاً مشکل داریم؛ یعنى در برزخ وحشتناکى قرار داریم. امیدوارم این مقدمه حوصله تان را سر نبرده باشد؛ چراکه ذکر آن لازم بود.

اما بحث کلى ما درباره خداست و مهم ترین بخش آن بحث از اراده خداست. من درباره آن چیزهاى مختلفى شنیده ام؛ اما مى خواهم نظر جامع شما را هم بدانم. بدانم که اراده خدا کجاى این عالم هستى است؟ کجاى زندگى و آینده انسان است؟ اراده خدا با اراده انسان چه ارتباطى دارد؟ روابط طولى و عرضى در این مورد خاص، اصلاً برایم قابل قبول نیست. (لازم به توضیح است که من فردى منطقى هستم و بیشتر بر استدلال منطقى و عقلى تکیه دارم؛ البته به معنویات و نامحسوسات هم کاملاً توجه دارم و شاید این موارد دلیل بر ناآگاهى و نادانى من باشد ).

در ادامه اینکه: اراده خدا چگونه زندگى انسان را تغییر مى دهد؟ (سرنوشت انسان و اراده خدا و اراده انسان هم زمان وجود دارند؛ ولى درعین حال در یک زمان با هم منافات دارند؛ یعنى قبول یکى مستلزم نفى دیگری است. اگر اراده خدا باشد، کارهاى ما جبرى است و اگر اراده انسان باشد، اراده خدا زیر سوال مى رود ).

قضا و قدر و تقدیر و سرنوشت همگى تحت تأثیر دعا و نیایش قرار دارند؛ ولى در این میان اراده خدا ـ که باید همان تقدیر باشد ـ تحت تأثیر درخواست انسان عوض مى شود؛ یعنى انسان مى تواند سرنوشت خود را تغییر دهد و با اراده خدا مقابله کند. بنابراین سرنوشت انسان دست خودش است. در این میان، دانایى خدا نسبت به سرنوشت انسان و اراده او تحت تأثیر کارهاى انسان (به غیر از دعا) مى باشد؛ یعنى انسان با کارهاى خود سرنوشت خود را رقم مى زند… .

نمى دانم که توانستم منظور خود را آن چنان که باید، درست مطرح کنم یا خیر. به هرحال شما به اختیار خودتان یک مطلب جامع و کامل درباره این مطالب برایم بنویسید؛ که این موضوع و حلّ آن خیلى مهم و حتى حیاتى است. البته سوالات من خیلى زیاد و فرصت، اندک است. امیدوارم با پاسخ گفتن به این سوال هم گره کور اعتقادى من رفع شود و هم بر هر آنچه که تاکنون شنیده ام، خطّ بطلان کشیده شود. به امید خدا.

 

جواب: نامه حاکى از روحیه کنجکاو و کاوشگر جنابعالى واصل شد. این رشته اى که شما درباره آن وارد کاوش شده اید، داراى شعب و برانگیزنده سوالات بسیار است؛ که بشر تا بوده با آن کلنجار رفته و تا هست با آن دست و پنجه نرم خواهد نمود و چه بسا که بسیارى از آنها لاینحل باقى بماند؛ چنان که بسیارى از آنها هم حل شده و به سوالات مربوط به آنها پاسخ داده شده و یا بسا در آینده به آن سوالات پاسخ شافى و کافى داده شود.

معلومات بشر هرچه هم زیاد باشد و زیاد و زیادتر شود، در مقابل مجهولاتش چیزى به حساب نمى آید و هرچه معلومات او بیشتر مى شود سوالاتش مضاعف مى گردد و گمان نمى رود روزى برسد که بشر به اکتشاف و کسب آگاهى بیشتر و رفع جهل و نادانى خود نیازمند نباشد؛ بنابراین حسّ کنجکاوى و کاوشگرى او هیچ گاه از فعالیت باز نمى ایستد. در این میان هم بسیارى از این کاوشگران که از عقول نادره و نابغه بشر هستند و در این اقیانوس پهناور، عمر خود را به تحقیق و پژوهش گذرانیده و پاسخ هاى بسیار به سوالات کسانى چون بنده و جنابعالى داده اند، این گونه این عالم پر از استفهام را توصیف کرده اند که یکى مى گوید:

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت

اندر دل من هزار خورشید بتافت

یک موى ندانست و بسى موى شکافت

لیکن به کمال ذرّه اى راه نیافت

دیگرى مى گوید:

هرگز دل من زِ علم محروم نشد

کم ماند زِ اسرار که مفهوم نشد

هفتاد و دو سال جهد کردم شب و روز

معلومم شد که هیچ معلوم نشد

نه اینکه بخواهد بگوید همه معلوماتم مجهولات است؛ بلکه غرض این است که عمر هفتاد و دو ساله، بلکه هفتاد هزار ساله هم براى کاوش و طلب کافى نیست و این میدان، بی کرانه و نامتناهى است.

یکى هم به زبان عربى مى گوید:

مَا لِلتُّرَابِ وَلِلْعُلُومِ وَإِنَّمَا

یسْعَى لِیعْلَمَ أَنَّهُ لَا یعْلَمُ

قرآن هم به انسان در هر کجا و در هر مرتبه از علم که باشد دستور مى دهد: (قُلْ رَبِّ زِدْنِی‏ عِلْماً)؛[1] مبادا در راه تحصیل علم بِایستى و وقوف کنى.

سوالات انسان اگر از قسم سوالاتى مى باشد که در ذهن جناب عالى است، این سوالات چند قسم است: یک قسمش سوالاتى است که اصلاً انسان، توانایى و استعداد دریافت جواب آنها را ندارد؛ بلکه سوال و پرسش او نشانه کم علمى او است و وقتى به مرتبه اى از علم و آگاهى مى رسد، مى فهمد که این سوال حقّ او نیست.

قسم دوم سوالاتى است که پاسخ دارد؛ ولى عقل پاسخ گوى آن نیست و فقط از وحى و دانشِ دریافت شده از عالم غیب، باید پاسخ آن را گرفت؛ که طبعاً در این مسائل باید به علماى متخصّص در فنّ تفسیر و حدیث و علوم اسلامى رجوع نمود.

قسم سوم سوالاتى است که جواب دارد و عقل و تفکر سالم پاسخ گوى آنها است؛ که البته این قسم هم مراتب و ردیف هایى دارد و فقط عقلاى بزرگ و دانشمندانى که در علوم عقلى و نقلى عمرشان را گذرانده باشند ـ امثال «خواجه طوسى»ها و «علامه حلّى»ها ـ مى توانند به ردیف هاى بالاى آن پاسخ صحیح و قانع کننده بدهند.

قسم چهارم هم سوالاتى است که علوم متداول، مانند: شیمى و فیزیک و معرفه الاعضاء و معرفه النبات و معرفه الحیوان و… به آنها پاسخ مى دهند.

بنابراین اگر سوالات از ردیف اول یا نزدیک به آن باشد، باید از ابتدا بدانیم که نه خود به پاسخ آن خواهیم رسید و نه از کسى پاسخ صحیح آن را دریافت مى کنیم. معرفت و علم در اینجا این است که بفهمیم این سوالات قابل طرح نیست؛ نظیر سوال از حقیقت کنه ذات خدا و صفات ذاتیه او.

اگر این پرسش ها از ردیف دوم باشد، جواب گوى آن فقط مکتب انبیا است و به هرحال، عقل جواب گوى آن نیست؛ نظیر سوال از کیفیت حشر و نشر و مواقف بعد از آن.

در مکتب علمى اسلام حدود و مرزهاى همه این سوالات و پاسخ هاى آنها بیان شده است و این پاسخ ها باید معقول و آگاهانه باشد. مقصود شما از اینکه جواب، روشن فکرانه باشد، معلوم نشد. عرض کردم براى بعضى سوالات باید به نوابغ عالم عقل و علم و عقول کبیره رجوع نمود؛ به کسانى که از کلّ این عالم و اوضاع آن تفاسیر معقول و آرام بخش و تحیربرانداز دارند و عالم را با معنى مى دانند؛ نه آنان که عمرشان در تحیر و سرگردانى و ایراد و اشکال به این عالم گذشته و سراپاى وجودشان را یأس و ناامیدى و بدبینى گرفته و با هیچ پاسخ و معنایى قانع نمى شوند و تا جایى پیش مى روند که اساس این عالم را عبث و وجود خود و همه را بی هدف و بی فایده مى دانند و بالاخره عمرشان در ایراد و اشکال به تمام کاینات طى مى شود و عاقبت مرگ را بر حیات ترجیح مى دهند و به خودکشى و انتحار دست مى زنند. آنها نه روشنفکرند و نه سعادتمند.

ما پیرو مکتب قرآنیم که هدایت هاى آن بهترین وسیله آرامش و نجات از سرگردانى و تحیر است و ایمان به قضا و قدر الهى نیز این آرامش روحى را ثابت و مستحکم مى سازد.

برادر عزیز! در اینجا، مطالب بسیار است و اگر شما نوشته اید «سوالات بنده خیلى زیاد و فرصت اندک است»، متأسفانه یا خوشبختانه فرصت حقیر نیز خیلى کمتر است؛ با این همه اگرچه از نامه جنابعالى نقطه نظرات و ابهاماتى که در ذهن دارید، براى اینجانب کاملاً روشن نشده است و اگر موضوع به موضوع سوالات خود را طرح کرده بودید، بسا که جواب وافى تر بیان مى شد؛ عرض مى کنم:

اما اراده خداوند متعال شمول عام دارد و همه عالم با اراده او موجود و برپا است. به فرموده «محقّق طوسى» ـ آن عقل بزرگ و کم نظیرـ :

هر چیز که هست آن چنان مى باید

و آن چیز که آن چنان نمى باید نیست

[این عالم از آنچه نامرئى است و از آنچه مرئى است ـ از جماد و نبات و حیوان و انسان (انسان مختار) ـ همه به اراده او برقرار است. اراده خدا در همه جاى عالم هستى وجود دارد. در همه اوضاع زندگى، انسان، فاعل بالاختیار است و انسان، فاعل بالاختیار و به اراده او است. ارتباط اراده و اختیار او با اراده و اختیار انسان، این است که انسان را با اراده و اختیار آفریده است و مثل حیوانات بی اختیار، یا مثل جماد و نبات، بی اراده نیافریده است. و از همین جا معناى بلند و عرفانى (مَا أَصَابَک مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللهِ وَمَا أَصَابَک مِنْ سَیئَهٍ فَمِنْ نَفْسِک وَأَرْسَلْنَاک لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکفى‏ بِاللهِ شَهِیداً)؛[2] معلوم مى شود که این جبر نیست و عین اختیار است. و این ممکن است یکى از معانى کلام معجز نظام امام علیه السلام و هدایت تامّ و تمام اهل بیت وحى: باشد که فرمودند: «لَا جَبْرَ وَلَا تَفْوِیضَ‏ بَلْ أَمْرٌ بَینَ أَمْرَینِ‏، وَمَنْزِلَهٌ بَینَ مَنْزِلَـتَینِ‏».[3]

بیان دیگر اراده خدا این است که: انسان در هر جریان و امرى که باید یکى از دو طرف ایجاب و سلب را اختیار کند، در اختیار یکى از دو طرف مجبور یا مضطرّ است؛ ولى در انتخاب خصوص احد طرفین آزاد و مختار است و این هم معناى دیگرى از «أَمْرٌ بَینَ أَمْرَینِ» است.

بیان سوم: انسان در تشریعیات و آنچه در محدوده قانون گذارى و توبیخ و تشویق و تقدیر قرار مى گیرد، مختار است و در تکوینیات و امورى که او را بر آن تقدیر یا توبیخ نمى نمایند، اختیار ندارد؛ که این هم یک معنى از «أَمْرٌ بَینَ أَمْرَینِ» و عدم جبر مى باشد.

بیان چهارم: اینکه در همان محدوده هایى که انسان، فى الجمله مختار است، اختیار مطلق ندارد. انجام و تحقق و حصول هر امرى شرایط بسیار دارد؛ چنان که موانع بسیار نیز دارد. بسیارى از این شرایط و موانع در اختیار انسان نیست؛ بلکه تا اندازه اى است که اختیار انسان در این محدوده، در تحقق یک امر یا جلوگیرى از وقوع آن دخالت دارد و بدون اختیار او، وقوع یا لاوقوع صورت نمى پذیرد. پس این هم جبر است؛ یعنى بخشى از شرایط یا موانع فعل، در اختیار انسان نیست و هم اختیار است که وقوع یا لاوقوع به اختیار انسان است و این نیز معناى دیگرى از «أَمْرٌ بَینَ أَمْرَینِ» مى باشد.

بیانات دیگر نیز هست: قضا و قدر الهى نیز در این بین محفوظ است و نه با اختیار انسان، نه با عدل الهى و نه با قواعد عقلى دیگر ناسازگارى ندارند.

اصل اختیار بشر (نه به طور مطلق) بالوجدان ثابت و قابل انکار نیست. جبر و بی اختیارى و تأثیر قضا و قدر هم (نه به طور مطلق) در موارد خود، بالوجدان ثابت است و آن هم قابل انکار نیست. در این میان انسان باید با بال معرفت و بینش و عمل صالح، راه به سوى خدا را ادامه دهد و از این گونه افکار، تفسیرهاى صحیح داشته باشد تا به سعادت دنیا و عقبى نایل شود.

البته این تذکرات ممکن است جامع الأطراف و شامل همه ابعاد مسائلى که ذهن شما را به خود مشغول ساخته، نباشد؛ اما امیدوارم تا حدّى به مقاصد شما کمک کرده باشد. ومن الله التوفیق و علیه التکلان. و السلام علیکم و رحمه الله.


[1]. طه، 114.

[2]. نساء، 79.

[3]. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ج4، ص197؛ ج5، ص 54.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.