اعتبار احادیث امان
س. آیا احادیث «امان» عقلاً صحیح است؟ چرا با وجود امام علیه السلام، شاهد بلایاى ارضى و سماوى هستیم؟
ج. موضوع اینکه وجود امام، امان از فنا و پایان دنیا است و زمین به وجود امام، باذن الله و تقدیره برقرار و پایدار است، برحسب اخبار متواتره از طرق عامّه و خاصّه، ازجمله اخبار «امان» ثابت و مسلّم است. و اخبار از این امور، مانند اخبار از ملاحم و اوضاع مستقبل دنیا، تکویر شمس، انکدار نجوم، انشقاق سماء، امتداد و انبساط زمین، سیر جبال، تسجیر بحار و…، فقط از طریق وحى و اخبار پیغمبر صادق مصدّق، قابل قبول و باورآور است؛ و از امورى که مستقیماً با برهان عقلى قابل اثبات باشد، نیست؛ و اگر صاحبان بعضى از مسالک و علوم عقلیه یا مدّعیان کشف و شهود، برحسب نگرش هاى خود، خصوص دخل وجود امام را در بقاى عالم ثابت بدانند و بر آن استدلال عقلى هم بنمایند، خارج از فهم عامّه و بلکه اکثر خواص است و نیاز به اثبات مقدّمات دیگر دارد. بنابراین راه صواب، همان اتکاى به وحى و اخبار مخبر عن الله است که وساطت و سفارت او بین الخلق و الخالق به دلیل معجزه ثابت شده باشد.
بنابراین همین که در عالم ثبوت و واقع این موضوع امکان داشته باشد، با اخبار نبى، ثابت النبوّه و با اخبار وصى، ثابت الوصایه ثابت مى شود و نفس انسان مستقیم الذهن آن را مى پذیرد و باور مى کند.
خلاصه اینکه مسائلى مثل:
(یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ)؛[1]
و
(وَتَرَى الْـجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ)؛[2]
امورى نیستند که عقل بتواند از آنها خبر دهد.
آیا عقل توانسته و مى تواند از واقعه اى مثل قتل عمّار به دست «فئه باغیه» ده ها سال قبل از آن خبر بدهد؟ آیا بشر با دلیل عقلى مى توانست مثل انبیاى سلف، بشارت از ظهور پیغمبر آخرالزمان، محمد بن عبداللّه صلی الله علیه و اله و سلم بدهد؟
آیا عقل مى تواند مثل وحى، خبر از جنگ جمل، خروج عایشه و سگان حوئب بدهد؟ یا از معارضه زبیر با امیرالمومنین، یا از شهادت امیرالمومنین و حضرت سیدالشهدا علیهما السلام و صدها وقایع غیبیه دیگر، خبر دهد؟
هیچ دلیلى نمى تواند از این امور غیبیه خبر بدهد؛ ولى با خبر نبى، ثابت النبوّه و با خبر وصى، ثابت الوصایه پذیرفته مى شود، و ردّ آن به عنوان اینکه دلیل عقلى ندارد، جایز نیست. بلى، اگر در جایى دلیل قاطع عقلى بر عدم وقوع باشد، مسئله دیگرى است.
بنابراین برحسب این روایات معتبر و متواتر، که از آن جمله در نهج البلاغه نیز از حضرت امیرالمومنین علیه السلام است که فرمود: «اَللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ للهِ بِحُجَّهٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَإِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً»؛[3] و محدّثان بزرگ اهل سنت نیز آن را روایت کرده اند، این فایده وجود امام غایب که وجودش «امان» اهل ارض است و بقاى آن وابسته به بقاى اوست، قابل انکار و تردید نیست.
اما پاسخ نقض و ردّ این دلیل نقلى به جهت نوع جنگ ها، ویرانى ها، زلزله ها، آتش فشان ها، سیل ها، طاعون ها، وباها و امور دیگر در طول دوازده قرن، بلکه چهارده قرن و بلکه در تمام ادوار و اعصار، این است که:
از این اخبار و احادیث نفى کلّى این حوادث ـ که طبیعت عالم و زمین مقتضى آن است و علاوه بر آن سنت الله بر آن جارى شده است ـ استفاده نمى شود. اینها امورى است که حتى برحسب نظام مقرّر در این عالم طبیعت، حدوث آنها طبیعى است.
غرض از اینکه امام، «امان» است این نیست که با وجود امام کسى بیمار نمى شود، یا جنگى واقع نمى گردد، یا زلزله و حوادث دیگر اتّفاق نمى افتد. همه این امور در اعصار حضور انبیا و ائمّه علیهم السلام اتّفاق افتاده و بعد از این هم اتّفاق خواهد افتاد.
غرض این است که وجود امام وجود در بقاى ارض موثّر است و آن گاه که زمین خالى از حجّت باشد، زمین و نظامات آن به هم مى خورد، یا عوض مى شود:
«لَوْ بَقِیتِ الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ سَاعَهً لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا».[4]
با این وجود، چون اسرار قضا و قدر بر ما معلوم نیست، تأثیر وجود امام در منع از بروز همین حوادث طبیعى در مواردى مسلّم است؛ چنان که اعمال مردم و خوب و بد در بروز و عدم بروز این حوادث موثّر مى باشد. دعا، دافع بلیات عمومى و خصوصى است. حتى استغفار سبب نزول باران و برکات مى شود و وجود سالمندان و کودکان و چرندگان نیز موجب دفع بلا است.
چنان که در خبر است:
«إِنَّ للهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی کلِّ یوْمٍ وَلَیلَهٍ مُنَادِیاً ینَادِی مَهْلاً مَهْلاً عِبَادَ اللهِ عَنْ مَعَاصِی اللهِ، فَلَوْ لَا بَهَائِمُ رُتَّعٌ، وَصَبِیهٌ رُضَّعٌ، وَشُیوخٌ رُکعٌ لَصُبَّ عَلَیکمُ الْعَذَابُ صَبّاً تُرَضُّونَ بِهِ رَضّاً».[5]
مسئله فایده وجود امام را با این دید ایمانى باید بررسى کرد و در بیان این فایده هم با کسانى که به عالم غیب و قضا و قدر الهى معتقدند، سخن مى گوییم.
با توجه به نصّ صریح قرآن وجود پیغمبر امان از عذاب است؛ وجود قائم مقام او نیز امان است؛ و استغفار نیز امان مى باشد:
(وَمَا کانَ اللهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فیهِمْ وَمَا کانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ).[6]
به طور خلاصه، فایده اى که براى وجود امام ـ چه غایب و چه حاضر ـ بیان کرده ایم، با توجه به این معانى ـ که بیشتر از این در اطراف آن مجال اطاله کلام نداریم ـ روشن و منطقى است؛ و کلام حکیمانه «محقّق طوسى» بسیار محکم است:
«وُجُوُدُهُ لُطْفٌ وَتَصَرُّفُهُ لُطْفٌ آخَرُ، وَ غَیْبَتُهُ مِنَّا».[7]
[1]. ابراهیم، ۴۸.
[2]. نمل، 88.
[3]. نهج البلاغه، حکمت 147 (ص۴۹۷).
[4]. مجلسی، بحار الانوار، ج23، ص21.
[5]. مجلسی، بحار الانوار، ج73، ص344.
[6]. انفال، 33.
[7]. خواجه نصیر طوسی، تجرید الاعتقاد، ص 221 (المقصد الخامس فی الإمامه).
ثبت دیدگاه