راز غیبت امام زمان علیه السلام
سوال: آیا صحیح است که راز غیبت امام را منحصر به حکمتى نماییم که پس از غیبت معلوم مى گردد؟
جواب: در مورد سرّ غیبت نگفته ایم که سرّ و فلسفه و حکمت آن منحصر است به آنکه بعد از ظهور معلوم مى شود و این به معناى نفى اسرار و حکمت هاى متعدّد دیگر نیست. فرضاً هم اگر حکمت را منحصر به آنچه بعد از ظهور ظاهر مى شود، بدانیم اشکالى پیش نمى آید. چون ما برحسب احادیث معتبر، ثابت مى کنیم که غیبت و ظهور آن حضرت با امر خدا واقع خواهد شد. بنابراین اگر بگوییم حکمت غیبت، بعد از ظهور ظاهر خواهد شد، علامت تسلیم و ایراد نگرفتن به کار و تقدیر خداوند است.
به علاوه، ظهور علمى حکمت، غیر از ظهور عینى آن است که بعد از ظهور حاصل مى شود. مثل آنکه فایده و حکمت بعثت و رسالت حضرت خاتم الانبیا صلی الله علیه و اله و سلم قبل از ولادت آن حضرت و در اعصارى که پیغمبران گذشته از آن خبر مى دادند، به طور اجمال معلوم بود و معلوم بود که فواید بزرگ و مهمّى دارد؛ اما این فواید و برکات بعد از بعثت آن حضرت ظاهر شد، و در هر عصر و هر زمان و هر روز تا زمان ما ظاهرتر خواهد شد.
امم گذشته ـ که از پیغمبرانشان بشارت رسالت محمد صلی الله علیه و اله و سلم را دریافت مى کردند ـ مى دانستند که فایده این رسالت، بزرگ و باعظمت است؛ ولى تا آن حضرت ظهور نفرموده و قرآن را براى بشریت نیاورده بود، این فایده چنان که باید معلوم نبود، و بعد از عصر رسالت شناخته و معروف شد.
از این جهت «ابن تیمیه» و دیگرى نمى تواند شبهه بنماید، و اخبار معتبرى را که دلالت بر وقوع غیبت دارند، انکار نماید. امثال او که اخبار «ابن صائد» و «دجال» و حتى خبر از مرکب او را با آن تفاصیل عجیب و غریب و غیر قابل قبول نقل مى کنند، و از حکمت این تفصیلات غیرمنطقى نمى پرسند، حق ندارند که از حکمت ظهور امام زمان علیه السلام که محقّقاً واقع خواهد شد سوال نمایند.
باز هم توضیح: روح و اساس این اشکال، اصل عقیده به امامت آن حضرت را با این مبعّدات و ملازماتى که طرح شده مورد ایراد قرار مى دهد؛ یعنى فکر و عقیده را از حیث محتوا و به اصطلاح در عالم ثبوت غیر مقبول مى شمارد، و نظر ما در این جواب ها بیشتر متوجه دفع این اشکال و ابطال آن مى باشد.
به عبارت دیگر: گاه نبوّت پیغمبر یا امامت امام با ایراد به اصل فکر و عقیده به نبوّت عامّه یا امامت عامّه مورد اشکال یا انکار واقع مى شود، و گاه اثبات نبوّت یا امامت که در اصل حصول و تحقّق آن ممکن یا لازم و واجب است براى شخص معینى مورد ایراد قرار مى گیرد.
در این پرسش مسئله معقول بودن امامت ظالم و غیرمعصوم و غیر اعلم، کبراى مسئله مورد ابطال است؛ که در نتیجه صغریات و جزئیات مسئله ـ که امامت ظلمه و جهال و غیراعلم است ـ نفى مى شود.
بنابراین در این جواب ها نظر بر این است که بگوییم امامت شخص غایبى که بالمرّه از مردم جدا باشد و مردم از او غایب، و او از مردم غایب باشد عقیده شیعه نیست؛ و مقصود از غیبت، غیبتى است که غایب و مغیب عنه در آن از هم منفصل و جدا نیستند.
ربط غایب با کسانى که از آنها غایب شده، مثل ربط آفتاب مستور به ابر، با کاینات ارضى است و اجتماع آنها با یکدیگر غیرممکن نیست.
غیبتى که شیعه به آن معتقد است قطع ارتباط کلّى نیست و معنایش پنهان بودن مغیبٌ عنه از غایب نیست. بنابراین غیبت با آن فوایدى که گفته شد بر وجود امام مترتّب است، منافى نیست و آن فواید و منافع، همه قابل حصول و بلکه بالفعل بر وجود اقدس آن حضرت مترتّب مى باشد.
ثبت دیدگاه