رضای رضا
سگم پاسبان سر کوى دوست ز مهرش مرا پُر رگ و پیه و پوست
على بن موسى امام مبین که نزدش ز حقّ رازهاى نکوست
سلیل نبى مهتر شیخ و شاب که گلزار دین را از او رنگ و بوست
غیاث ملل پیشواى امم خداى جهان را ید و عین و روست
امان الورى رهبر دین پناه که مخصوص لطف و عنایات هوست
ولىّ خدا آن که دین را از او بسى عزّت و شوکت و آبروست
گرفته است صیت علوّش جهان چو جدّش پیمبر به خلق و به خوست
عطایش به بارش چو ابر بهار به هر شهر و هر مملکت کو به کوست
چه قهر و بلا و چه لطف و عطا به ما آنچه او مى پسندد نکوست
مرا از جهان و از این و از آن رضاى رضا بهترین آرزوست
به این سگ اگر لطف کرد و کرم نباشد عجب چون کرم کار اوست
ثبت دیدگاه