ماه مبارک رمضان عالی ترین مکتب تربیت و اخلاق – از سلسله نوشتارهای مرجع ولائی آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره – شماره 18– قسمت دوم – ماه رمضان، بهار دعا
ماه رمضان بهار دعاست
پرواضح است که ماه رمضان، بهار دعا و موسم آن است. افراد ناامّید، شکست خورده، گرفتار، بی نشاط و ناراحت، کم صبر و بی شکیب در این ماه از برکت دعا و توجّه به رحمت واسعه الهی امّیدوار، بانشاط، بردبار و شکیبا گردیده و از نو با روح شکست ناپذیر، در میدان حیات و زندگی به فعّالیت و کوشش مشغول می شوند.
ماه رمضان به انسان این نوید را می دهد که نباید در کشاکش دشواری ها و سختی های این جهان خود را ببازد و از دست و پنجه نرم کردن با حوادث عالم بیمناک گشته و مغلوب پیشامدها گردد.
خواندن دعای ابی حمزه، افتتاح و دعاهای دیگر، چنان شخص را گرم و پرشور و سرشار از نشاط و معنویت می سازد که تمام مصائب دنیا را فراموش کرده و وجودش غرق خوش بینی و خوش گمانی به آینده می شود و همان طور که در حدیث است این گونه دعاها ـ که در ماه رمضان رسیده و نمونه های آن در ماه ها و مواقع دیگر نیز زیاد است ـ سلاح و زره مؤمن است و وجود او را در برابر حوادث، بیمه قطعی کرده و روحش را غیرقابل نفوذ قرار می دهد.
سرتاسر دعای ابی حمزه، برنامه تسلیح اخلاق واقعی و درس رضا و تسلیم و قناعت و توکّل و حبّ به خدا و پیغمبر خدا و اولیای دین است. همان سلاح و زرهی که مجاهدان اسلام با آن به جهاد دشمنان خدا می رفتند و آنها را ـ که غرق سلاح و زره بودند ـ شکست می دادند و اسلام را بر کفر غالب می ساختند.
همان سلاح و زرهی که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اوّل مجاهد و یگانه سرباز اسلام به آن مسلّح بود و در جنگ ها از انبوه دشمنان بیم نمی کرد و در هیچ میدان نبردی پشت به جهاد نکرده و می فرمود:
«وَاللهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِی لَمَا وَلَّیتُ عَنْهَا».
خواننده عزیز! روزه دار ارجمند! از برنامه های دعایی این ماه استفاده کنید. وقت را غنیمت بشمارید. فرصت را از دست ندهید که: «اَلْفُرْصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ». با خدا سخن بگویید و سپاس و ستایش او را که شایسته سپاس و ستایش است به جا آورید. از دعا روی نگردانید و اظهار تکبّر ننمایید.
و خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می فرماید:
﴿إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ﴾؛
«درحقیقت، کسانی که از پرستش من کبر می ورزند به زودی خوار در دوزخ درمی آیند»
توبه و استغفار
﴿وَتُوبُوا إِلَى اللّٰهِ جَمِیعاً أَیهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾؛
«ای مؤمنان، همگی [از مرد و زن] به درگاه خداوند توبه کنید، امید که رستگار شوید»
بنده گناهکار به هیچ چیز مثل رحمت و آمرزش و مغفرت خدا احتیاج ندارد و چیزی جز توبه و مغفرت خدا، درون تیره او را روشن نمی سازد.
چنین بنده ای خود را آلوده گناه، و شرافت خویشتن را لکّه دار می بیند و دلش می خواهد تا آثار گناه را محو کند و پرونده سیاهی را که از زشت کاری برایش باز شده، ببندد.
آیا می شود با گذشته خود وداع کند و سوابق ننگین خود را فراموش ساخته و از بین ببرد؟
آیا می شود این مجرم جنایت کار، یک فرد باشرف و وظیفه شناس شود؟!
آیا این همه نواقص و کمبودها و این لکّه های ننگ همیشه با او خواهد ماند و یا می توان خرابی ها را ترمیم و عیب ها را برطرف کرد؟
آیا می تواند در صفِ نیکوکاران و خداپرستان قرار گیرد؟
آیا این ناراحتی های درونی و پریشانی وجدان از میان می رود؟
آیا راهی برای اعاده حیثیت او پیدا می شود و یا برای همیشه محکوم به بدبختی و ناپاکی است؟
اگر راهی نباشد، آیا بهتر نیست که خود را از این عذاب روحی و از اینکه خود را یک عنصر شرارت و خباثت و جنایت می بیند، خلاص کند و به زندگی کثیفی که دارد خاتمه دهد؟
حال که نمی تواند مانند انسان های شرافتمند زندگی کند، برای او زندگی چه مفهوم و ارزشی دارد؟
فرض کنیم که به طورموقّت و با سرگرمی هایی، تبهکاری ها را از یاد ببرد، و یا به وسیله موادّ مخدّر ازخودبی خود شود؛ امّا خود می فهمد که این یک زندگی سالم نیست؛ بلکه منتهای پستی و سقوط و بیچارگی است.
هرچه گناه عظیم تر باشد، تراکم این افکار و فشار وجدان، بیشتر او را رنج می دهد، و بسیاری از گنهکاران از شدّت این اندیشه ها گرفتار جنون و امراض عصبی می شوند.
پس چه باید کرد؟
امّا واقعاً چه باید کرد و چگونه باید این بیچاره گناهکار و سرافکنده تبهکار را آزاد ساخت؟
شاید بوده و هستند افرادی که عقیده دارند خلاصی از آثار گناه و ننگ و پستی آن ممکن نیست و پلیدی آن از گناهکار جدا نمی شود.
بعضی از ملل هم، راه نجات از این حالت و اعاده شرافت و حیثیت خود را تعذیبات شدید بدنی می دانند و گمان می کنند که اگر عضوی از اعضای بدن را قطع کنند نفس خود را تأدیب، و از هوای نفس انتقام کشیده، و آن را به مجازات رسانده اند. افرادی هم خودکشی کرده، و راه خلاص شدن از پستی و احساس ننگ و عار رذیلت و آلوده دامانی را «انتحار» می دانند.
اکنون هم در میان بعضی از طوایف، تعذیبات بدنی شدید رایج است و گناهکاران نگون بخت برای راحتی از عذاب وجدان و انجام مراسم توبه، خود را شکنجه می دهند و میخ و سوزن و مانند آن در بدن خود فرو می برند.
داستان بومیان موریس
راجع به بومیان جزیره «موریس» یا انسان های خارپشتی، مقاله ای از سفرنامه «کریستیان زوبر» نگاشته شده بود که واقعاً عجیب است.
در این مقاله ضمن آنکه مراسم توبه این مردم را به طور مفصّل شرح داده، چگونگی توبه یکی از مردان توبه کار را چنین توصیف می کند:… دو سوزن بلند نقره ای شفّاف از هر دو طرف به قسمت پایین چهره اش فرو کرده و سوزن سوّم را از پایین به بالای زبانش عبور داده و به همین دلیل قادر نبود دهانش را ببندد و از دهانش کف می ریخت و واقعاً وحشتناک بود… در گونه های او سنجاق فرو نرفته بود، بلکه سیخ های درشتی بود که یکی را در نزدیکی لب و دوّمی را قدری پایین تر و به همین قسم، چهارمی و پنجمی را در گونه فرو کرده بود. تازه این مرد نسبت به سایر مردان توبه کاری که بعداً دیدم تازه کار و مبتدی بود.
وی سپس می نویسد: زنی سی ساله که سروصورتش پنجاه ساله می نمود، یک سوزن از چهره اش عبور کرده و مجبور بود به اندازه سی کیلو نی و گل و غیره به پشت گردنش تا پای پلکان حمل کند و به معبد ببرد.
… در تمام مدّت روز شکل و شمایل های مختلف از مقابل ما گذشتند.
از پنجاه نفر توبه کار که سوزن و میخ و سیخ به تنشان فرو کرده بودند، هشت نفرشان زن، سه نفرشان بچّه و بقیه، مرد بودند. چند نفرشان بیش از دویست میخ به تنشان فرو کرده بودند.
عدّه دیگری به بازوان و مچ هر دو دست خود، متجاوز از دویست سوزن فرو کرده بودند. یکی از آنها علاوه بر بازو و مچ دست روی سینه اش نیز سیخ های بلندی شبیه نیزه، فرو کرده بود.
عجیب ترین مردی که در این مراسم دیدم، مردی بود که سروسینه و شکم، و بازو و گردن و پشتش پر از میخ، سوزن و نیزه بود. برای توصیف او هیچ کلمه ای به جز «مرد خارپشتی» نمی توان پیدا کرد. نیزه ها به طور عمودی به بدنش فرو رفته و کمترین تنه ای که به او می خورد، نیزه ها را در گوشت بدنش فروتر می برد.
بدیهی است این مناظر دلخراش عکس العمل همان احساس پلیدی گناه و توجّه و علاقه به پاک شدن از آلودگی جرایم و جنایات است که چون به طور صحیح رهبری نشده، مانند سایر احساسات و غرایز هدایت نشده و عکس العمل غیرمنطقی و نامعقول پیدا کرده است؛ ولی این موضوع را تأیید می کند که آدمی از احساس پستی گناه، سخت نگران و ناراحت می شود و می خواهد خود را از این پستی نجات دهد و از این آلودگی پاک سازد و باید او را به برنامه های خردپسند که قانع کننده روان و وجدان و بازگرداننده حیثیت و شرافتش باشد، هدایت کرد.
ملل دیگر
برخی از ملل (مانند: مسیحی ها) شرط آمرزش گناه را اقرار و اعتراف در حضور کشیش و رهبر روحانی می دانند.
این نوع تکفیر گناه و توبه سبب بیرون افتادن رازها و اسرار و افشای عیب در نزد کسانی که به آن آگاهی ندارند، می شود و باعث می گردد که گناهکار علاوه بر آنکه در پیشگاه وجدان، خویشتن را شرمنده و بی آبرو ببیند، در نزد دیگران نیز حیثیت و شرافتش لکّه دار و سوء سابقه اش آشکار گردد و نیز سبب می شود که کشیش ها و پاپ ها به عنوان مالکان دروغینِ عفو و بخشش گناه و ولی نعمت گناهکاران مطرح شوند.
مطالب مرتبط را از لینک های زیر پیگیری نمایید:
ثبت دیدگاه