میقات وصل
اى ملتجى به حضرت سلطان دین رضا حاجات خود بخواه که گردد همه روا
برهان دین و عالم آل و امان خلق مهر سپهر مکرمت و معدن وفا
عین خدا و دست خدا آیت خدا نور خدا امین خدا حجت خدا
بر تن لباس قدس ولایت ز إنّما بر سر به حکم پاک خدا تاج اصطفا
اندر کف کفایت او ز امر کردگار تدبیر ملک و ملت و تنظیم ماسوا
فضلش عظیم و خُلق کریم و عطا عمیم ابر بهار رحمت و بخشایش و سخا
ز امر خدا مسخر او خیل کائنات مخصوص او به حکم خدا تخت ارتضا
در روضه اش فرشته به آواز دلنواز گوید مدیح و منقبت آل مرتضى
این مشهد عظیم بود مظهر ولا میقات وصل باشد و محراب اصفیا
اندر رواق او پى تعظیم حضرتش صف بسته اند جمیع ملائک چو اولیا
آید در آن به گوش نداى أنا الإله از بارگاه عزت و از طور کبریا
بر حضرت رسول به آلش ز ما درود مدح و سلام و عرض عبودیت و ثنا
طى شد به حال غفلت اگر روزگار عمر پر گشت نامه از گنه و جرم و از خطا
دارم امید آنکه شفاعت کند مرا از راه لطف و مهر، ولى خدا رضا
ثبت دیدگاه