هُمای سعادت
حسین! اى هُمایون هماى سعادت حسین! اى شه مُلک صبر و شهامت
فروغى ز نور تو خورشید رخشان ز دریاى جود تو کوثر حکایت
تویى نور چشمان زهرا و حیدر گل احمرِ بوستان رسالت
به پا از قیام تو شد پرچم دین نگون گشت اعلام کفر و ضلالت
رهاندى تو اسلام از چنگ اعدا فزودیش بر عزّت و بر کرامت
جوانمردى و غیرت و همّت تو ز ناموس دین کرد الحق حمایت
الا اى ولىّ خداى یگانه خداوند اقلیم مجد و جلالت
فدا کردى اندر ره دین و قرآن جوانان و یاران به کوى شهادت
گذشتى هم از اکبر و هم ز اصغر ز عبّاس، آن دُرّ بحر شجاعت
ز یاران نامى و صحب گرامى شهیدان شمشیر اهل شقاوت
همه عاشقان وفا و حقیقت همه رهروان طریق ولایت
همه دشمن ظلم و طغیان و عدوان همه پیشتازان راه دیانت
شعار همه بود الله اکبر مرام همه قطع نخل غوایت
بنازم به آن همّت عالى تو به آن صبر و ایمان و آن استقامت
تو اعلام کردى به آزادمردان که مرگ است با سربلندى سعادت
به لطف تو دارند چشم شفاعت عُصاه محبّان به روز قیامت
فداى سر انور بى تن تو که بر نیزه مىکرد قرآن تلاوت
به قربان آن کودک شیرخوارت که تیر ستم کرد او را سقایت
ایا مالک مُلک حُسن و معالى ایا معدن جود و فیض و سخاوت
از این وضع دوران و از شدّت دهر مرا هست بر درگهت بس شکایت
سخن در جناب تو سربسته گویم که ابلغ بُوَد از صراحت کنایت
به «لطفى» ببخشى اگر هر دو عالم نباشد شگفت اى محیط کرامت
نباشد مرا بیم از نار دوزخ ببینى به من گر به چشم عنایت
ثبت دیدگاه