حدیث روز
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: کسی‌که قائم از فرزندان مرا انکار کند، پس همانا مرا انکار کرده است - مصدر کتاب منتخب الاثر تألیف آیت الله العظمی صافی قدس سره

دوشنبه, ۱۲ آذر , ۱۴۰۳ Monday, 2 December , 2024 ساعت ×
نتایج قیام امام حسین علیه السلام
۱۱ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۱
در ادامه سلسله مقالات همراه با محرم، در این شماره به بحث «نتایج قیام امام حسین علیه السلام» در آثار مرجع ولائی حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره پرداخته شده است.
پ
پ

همراه با محرم (بخش پایانی: نتایج قیام امام حسین علیه السلام)

در ادامه سلسله مقالات همراه با محرم، در این شماره به بحث «نتایج قیام امام حسین علیه السلام» در آثار مرجع ولائی حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره پرداخته شده است.

هر نهضت و قیامی که به منظور ایجاد سازمان نوین و نظام جدید و اصلاحات معنوی و اجتماعی و اقتصادی یا هر مقصد دیگر برپا شود خواه وناخواه در افکار و اوضاع و احوال جامعه، عکس العمل هایی مساعد یا نامساعد خواهد داشت، خواه منظور قیام کننده حمایت از حقّ و نجات انسان ها و اصلاح امور و برقراری عدالت اجتماعی و کمک به طبقات محروم و ستمدیده، دفاع از حریم شرف و فضیلت و آزادی و سایر هدف های صحیح و انسانی باشد، یا آنکه غرض او از انقلاب، مقاصد شخصی و مادی و هدف های سیاسی باشد.

البتّه پیروزی یک فرد سیاسی که به مصلحت شخصی و برای رسیدن به مقام و منصب تلاش و مبارزه می‎کند، در این است که در قیام سیاسی بر حریف غالب و او را از صحنه سیاست خارج و مقام مقصود را تصرّف کند و اگر نتوانست به هدف سیاسی خود برسد مغلوب و قیامش بی نتیجه خواهد شد و اگر پیروز شود، پیروزی او پیروزی فردی و محدود به همان زمان و دوران ریاست و فرمانروایی است.

اما پیروزی و ظفر مصلحین حقیقی، و کسانی که برای حقّ و مصالح عالیه اجتماع قیام می‎کنند، در این است که حقّ، حاکم و مصالح جامعه، تأمین و عدالت بر ظلم، و نظم و قانون بر بی ‎نظمی و قانون شکنی، غالب و پیروز شود.

این اشخاص اگرچه نتوانند در ظاهر طرف را مغلوب سازند و از پای در آورند، و در میدان نبرد حقّ و باطل، جان خود را در راه حمایت از حقّ از دست بدهند؛ اما واکنش‎های طبیعی عمل آنها که موافق با فطرت پاک هر بشر است، قلوب را به سوی حقّ متوجّه می‎سازد. فداکاری و علوّ همّتشان باعث میل و گرایش جامعه به خیر و صلاح و عدالت و حق پرستی می‎شود و برای دیگران و آیندگان سرمشق سودمند و علّت احترام حقّ در نفوس و تنفّر همگان از اهل باطل می‎گردد.

این است که این مردم، چون برای مصلحت عموم و نجات بشر و طرف داری از حقّ قیام می‎کنند، در مبارزه ‎ای که آغاز می‎نمایند شکست نمی‎خورند، چه در ظاهر نبرد را ببرند یا ببازند برنده و پیروز هستند و چون عملشان با حقّ و مصلحت نوع مربوط است و نوع، باقی و حقّ، پایدار است، پیروزی آنان هم جاودان و ابدی است.

برخلاف آنکه عملش راجع به مصلحت فرد باشد که عمرش کوتاه و ناپایدار است، پس آن مظفّریت جاودانی خواهد داشت و اینکه جنبه فردی دارد، چند صباحی بیشتر باقی نیست.

پس هم از جنبه روانی و هم از جنبه حوادث تاریخی، این مطلب قابل انکار نیست که عکس العمل قیام رجال اصلاح و پیشوایان آزادی خواه و حق پرست، عکس العمل مساعد و مثبت و پایدار است.

نتایج و عکس العمل فداکاری بی مانند سیدالشهدا علیه السلام از هر جهت موافق و مساعد با هدف و مقصد آن حضرت شد، و امام علیه السلام در این فداکاری و معامله ‎ای که با خدا کرد، نه فقط خسارت و زیان نکرد بلکه آن قدر سود و فایده برد که غیر از خدا کسی حساب و مقدارش را نمی‎داند.

این هم یک امر بدیهی و فطری است که در مبارزاتی که بین اهل حقّ و باطل واقع می‎شود، هرکسی اهل حقّ را برنده می‎داند و هرکس دلش می‎خواهد در صف اهل حقّ و جبهه حق پرستان نامش برده شود.

از وقتی حادثه جانسوز کربلا واقع شد، تا حال کسی پیدا نشده که مایل باشد همکار شمر و حرمله باشد، یا از اعمال آنها متنفّر نباشد، در مقابل در هر عصر و زمان میلیون ها مردم آرزومند بوده و هستند که از یاران حسین علیه السلام شمرده شوند.

ما با یک مقایسه و نشان دادن یک مثال ثابت می‎کنیم که حسین علیه السلام این مبارزه را بُرد، و یزید و اهل باطل مغلوب و شکست خوردند.

دو نفر را مثال می‎آوریم که هر دو به صورت، دارای یک سابقه بودند، هر دو از سپاه ابن زیاد بودند، هر دو در شمار لشکری بودند که برای کشتن حسین علیه السلام اعزام شده بودند. یکی از آنها در نیمه راه، ریاست و فرماندهی و جایزه و تمام امتیازات را ترک کرد، و به دنیا و مال و ثروت و آنچه داشت پشت پا زد و خود را به خدا فروخت و آن دیگری از ستم و دشمنی با خاندان رسالت و خدمت به دودمان ابی سفیان و قساوت و بی رحمی چیزی فروگذار نکرد.

نام نامی شخص اول حرّ بن یزید ریاحی و نام منفور دومی، شمر بن ذی الجوشن بود.

حرّ اگر در جنگ با پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اصرار می ورزید و با سپاه بنی امیه همکاری می‎کرد و به طمع جایزه و ترفیع رتبه و مقام، در صف اول سپاه کوفه قرار می‎گرفت و هرچه می‎توانست ظلم و ستم می‎کرد و فرضاً ـ العیاذ بالله ـ اگر روز عاشورا چند ساعت دیگر با عمر بن سعد مانده بود و اعمال شمر و سنان و حرمله و بیشتر از آن را هم مرتکب شده بود، سرانجام از این اصرار جز اینکه نامش در تاریخ در ردیف شمر و حرمله ذکر می‎شد، چه سودی می‎برد؟

ولی حرّ، هم قطار سپاه عمر سعد نبود، جسمش اگر چه چند صباحی در لشکر کوفه بود اما با روح و فکر و علوّ همّتش در اصحاب حسین علیه السلام بود.

او به تمام امور مادّی پشت پا زد و با یک جهش و پرواز تاریخی از دنیا به سوی آخرت و از ظلمت به سوی نور و از باطل به سوی حقّ و از کفر به سوی اسلام شتافت، و خود را به سعادت جاودانی رسانید، کاری کرد که تاریخ نام او را در ردیف زهیر و حبیب و مسلم بن عوسجه ثبت کرد.

حرّ اگر به سوی امام حسین علیه السلام باز نمی‎گشت، جز آنکه ابن زیاد جایزه به او می‎داد و درجه او را بالا می‎برد و حقوقش را زیاد می‎کرد چه سودی می‎برد؟

ولی امروز از هرکس بپرسید که حرّ و شمر کدام یک بردند و کدام باختند، همه پاسخ می‎دهند: حرّ برنده شد، حر سربلند شد، حرّ افتخار یافت؛ شمر سرنگون شد، شمر پست و خوار شد، شمر به لعن ابد گرفتار شد.

به همین قیاس هرکدام از اصحاب ابی عبدالله علیه السلام را با سران لشکر کوفه مقایسه کنیم، می‎بینیم که فتح و پیروزی نصیب اصحاب آن حضرت است.

مسلم بن عوسجه را با شبث بن ربعی، حبیب بن مظاهر را با عمرو بن حجاج، عمرو بن قرظه انصاری را با برادرش که در لشکر ابن سعد بود، مقایسه کنید.

امروز نام مسلم و حبیب و عمرو بن قرظه محبوب دل هاست و نام آن ملعونان در شمار کفار و اشقیاست.

پس در نتیجه فداکاری های مردان خدا و توفیق و مظفّریت آنها شکی نیست، و این حکم فطری و عقلی و شرعی است که اعمال مصلحین مثمر ثمر و نتیجه بخش است، و در دنیا و آخرت فداکاری آنها مأجور و مشکور است:

﴿إِنَّ اللّٰهَ لَا یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ﴾؛[1]

«به راستی که خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‎کند».

ما اگر چه درضمن فصل های گذشته قسمتی از فواید قیام و نتایج نهضت حسینی را تذکر دادیم، مع ذلک برای آنکه در این موضوع هم تا حدّی که با وضع این کتاب سازگار باشد، به مقدار بصیرت و اطلاع ناقص خود بحث را ادامه می‎دهیم و چون با مطالب گذشته ارتباط دارد اگر در بعضی موارد ناگزیر از تکرار شدیم، از خوانندگان ارجمند پوزش می‎طلبیم:

 

1ـ تقرب و ارتقای درجه

یکی از بزرگ ترین نتایج قیام سیدالشهدا علیه السلام، ثمرات قرب و ارتقای درجه آن حضرت در نزد خداوند متعال است.

به طوری که از احادیث و اخبار استفاده می‎شود، فداکاری حسین علیه السلام، و تحمل آن نوائب و مصائب در راه خدا و نجات دین خدا، نتایج عظیمه و برکات کثیره بخشید که زبان و قلم ما از توصیف و تشریح آن عاجز است.

بهتر این است که خوانندگان، خود کتاب های حدیث و مقاتل مانند عوالم العلوم، بحارالانوار، نفس المهموم و کتاب های فارسی مثل ناسخ التواریخ را مطالعه کنند و اخباری را که در فضیلت و تقدیر از فداکاری حسین علیه السلام و اصحاب و دوستان و شیعیان و زوّار و گریه کنندگان در مصیبت آن حضرت و انشاد شعر و گریانیدن و یاد از تشنگی آن شهید مظلوم در هنگام نوشیدن آب، روایت شده بخوانند تا بدانند خداوند متعال حسین علیه السلام را به چه انعامات عالیه و اکرامات عظیمه مخصوص گردانیده است.

فقط ما برای تیمّن و تبرّک یکی از آن احادیث را در اینجا نقل می‎کنیم:

شیخ صدوق به سند خود از حضرت امام باقر علیه السلام یا حضرت امام صادق علیه السلام روایت کرده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانه امّ سلمه بود، و به او فرمود: کسی بر من وارد نشود، در این اثنا حسین علیه السلام آمد و امّ سلمه نتوانست او را منع کند، حسین علیه السلام بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد، و امّ سلمه نیز به دنبال او شرفیاب شد، دید حسین علیه السلام بر سینه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است، و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گریه می‎کند، و در دستش چیزی است که آن را می‎گرداند، پس فرمود: «ای امّ سلمه این جبرئیل است که به من خبرمی‎دهد، این (حسین علیه السلام) مقتول است و این خاک زمینی است که در آن کشته می‎شود، آن را نزد خود نگهدار، وقتی که تبدیل به خون شد، حبیب من کشته شده است». امّ سلمه عرض کرد: یا رسول الله از خدا بخواه تا کشته شدن را از او دفع کند، فرمود:

«خواستم، پس خدا وحی کرد که برای او درجه‎ ای است که به آن درجه احدی از مخلوق نمی‎رسد، و همانا که برای او شیعه‎ ای است که شفاعت می‎کنند، و شفاعتشان پذیرفته می‎شود، و همانا مهدی علیه السلام از فرزندان اوست، پس خوشا به حال کسی که از دوستان حسین علیه السلام باشد، و شیعیان او به خدا سوگند روز قیامت رستگارند».[2]

 

2ـ نجات اسلام

مهم ترین نتیجه قیام حسین علیه السلام نجات اسلام از چنگال نقشه ‎های بنی‎ امیه است.[3]

برای اینکه تأثیر نهضت حسینی معلوم شود و بدانیم که چگونه حیات اسلام و بقای شریعت، و قرآن رهین فداکاری ابی عبدالله علیه السلام است، توجّه به خطراتی که از ناحیه بنی ‎امیه اسلام را صریحاً تهدید می‎کرد، و مطالعه اجمالی سوابق پرونده بنی‎ امیه لازم است.

هرکس تاریخ اسلام، و حرکات بنی ‎امیه را در جاهلیت و اسلام مطالعه کند به وضع خطرناکی که از جانب آنها اسلام را تهدید به زوال، و انقراض می‎نمود آگاه می‎شود.

از آغاز بعثت تا دارالندوه[4] و هجرت، و تا جنگ احد و غزوه احزاب، و فتح مکه، بنی امیه در هر خطری که متوجّه جان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و آئین توحید و دین اسلام شد یا آن را مستقیماً خودشان ایجاد کرده بودند و یا در آن، شرکت و دخالت داشته و تحریک می‎کردند.

ریشه تمام مخاطرات و تحریکات ضدّاسلام، خانه ابی‎سفیان بود. ابوسفیان خودش و زنش هند و خواهرش حماله الحطب، پسرهایش حنظله و یزید و معاویه، پدرزنش عتبه، عموی زنش شیبه، برادرزنش ولید، پسرعمویش حَکم و مروان و فرزندان او، و نوه‎ اش یزید؛ در جاهلیت و اسلام در کار ایجاد خطر برای دین خدا تلاش داشتند و کینه ‎های جاهلیت را در اسلام از دل بیرون نساختند.

پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم علاوه بر آنچه از آنها در دوران زندگی و دعوت مردم به خدا دید در روشنایی وحی خطراتی را نیز که در آینده از آنها متوجّه به اسلام بود می‎دید و مکرر از آنها خبر می‎داد، و خداوند این طایفه خبیثه را در قرآن مجید «شجره ملعونه» نامید.[5]

پیغمبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم با یاری خدا تمام تحریکات و دسایس و لشکرکشی ها و دسته بندی های ابی سفیان را نقش برآب نمود و طولی نکشید که قلعه های بت پرستی، مسخر اسلام و خداپرستان شد و جنود الهی بر سپاه اهریمن کفر و شرک پیروز گردید، فتوحات پی درپی اسلام، ابوسفیان و حزب اموی را به پیشرفت کلمه توحید مطمئن ساخت و طلیعه درخشان نفوذ شریعت محمدی در قلوب مردم جهان هر روز ظاهرتر می‎گشت.

بنی ‎امیه از اینکه بتوانند با مبارزه علنی و علم داری شرک و بت‎پرستی از رشد آئین نو جلوگیری نمایند ناامید شده و دانستند که دوران بت پرستی سپری گردیده و دعوت به توحید و آزادی و برابری و برادری و عدالت دنیا را دلباخته پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خواهد نمود، و صرف دل ها از توحید به شرک، و از برادری و آزادی و مساوات و عدالت به امتیاز قبیله‎ ای و سلطه مطلق زمامداران و بی‎عدالتی، ممکن نیست و فهمیدند که یگانه راه برای جلوگیری از پیشرفت اسلام و حفظ عادات جاهلیت، وارد شدن در جبهه مسلمین و پیشه کردن نفاق است.

مخالفت صریح با اسلام و دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، مثل آغاز بعثت طرف داری نداشت، و مردم مزه شیرین میوه ‎های درخت توحید را چشیده و هرگز حاضر نبودند آن را با حنظل کفر و اختلافات طبقاتی عوض کنند و همه از هیولای زندگی عصر جاهلیت وحشت داشتند.

زمامدار الهی، متواضع، فروتن، آزاد و بی‎تشریفات، مهربان، با وضع ساده و زندگی مختصر مادی، مثل یک فرد عادی زندگی می‎کرد.

قوانین آسمانی دین جدید در حقّ همه یکنواخت اجرا می‎شد.

پیغمبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم با فقرا، رفاقت و مجالست داشت، اخلاق و روش او چنان مردم را شیفته او و قرآنش کرده بود که دیگر کسی حاضر نبود اسم شرک و بت پرستی و زمامداری سران مشرکین مثل ابی‎سفیان و ابی جهل را بشنود.

بنی ‎امیه این حقایق را دریافتند و ابوسفیان و کسانش دانستند که دیگر فکر و روش آنها محکوم شده و افکار نو و آئین توحید، آنها را کنار گذاشته است.

متوجّه شدند که هرچه تأخیر کنند، بیشتر عقب می‎مانند، لذا با اکراه تمام از روی ناچاری اظهار اسلام کردند و در داخل جبهه اسلام مشغول دسایس، و فتنه انگیزی شده و منتظر فرصت بودند که از پشت به اسلام خنجر زده و نهال دین توحید را که تازه شروع به رشد کرده بود از ریشه درآورند.

طولی نکشید که رحلت پیغمبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم عالم اسلام را داغدار و یک تشنّج فکری بر جامعه سایه انداخت، و پاره ‎ای را مایل به ارتجاع نمود و اختلاف بر سر خلافت پیش آمد، و بنی هاشم که علی علیه السلام خلیفه منصوص و معرفی شده ازطرف پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، از آنها بود از دخالت در حکومت اسلامی برکنار و دیگران روی کار آمدند. در این موقع چنانچه پیش از این هم به آن اشاره کردیم ابوسفیان به تکاپو و تلاش افتاد تا با یک جنگ داخلی جامعه اسلامی را متلاشی و سرتاسر شبه جزیره عربستان را به ارتجاع وادار نماید، و به طور یقین اگر آن روز یک جنگ داخلی میان مسلمین شروع می‎شد و مسلمانان در مدینه شمشیر به روی هم می‎کشیدند، ارتجاع به بدترین صورت آشکار می‎شد، زیرا مردم، تازه وارد به اسلام بودند و در شهرها و قبائل و عشائر، آن گونه که باید آئین نو، محکم و استوار نشده بود، رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دل ها را تکان داد و ضعفا را نسبت به آینده اسلام و بقای دین آن حضرت به تردید انداخته بود.

در مکه وضع طوری شد که عتاب ابن اسید، حاکم مکه متواری شد. افرادی هم به فکر تحصیل امارت و زمامداری افتاده بودند که خوف تجزیه کشور اسلام و انهدام وحدت مسلمین و عقب گرد جامعه به وضع ناهنجار جاهلیت، مانع کار آنها نبود.

در چنین وقتی، دست به شمشیر بردن با سقوط قطعی اسلام فاصله‎ ای نداشت و درهای فتنه و امتحان به سوی مسلمانان باز شده بود.

ابوسفیان که خوب به اوضاع آشنا بود، مشغول زمینه سازی برای یک جنگ داخلی شد و معلوم است که در این موقع باید سراغ بنی ‎هاشم و طرف داران آنها مخصوصاً علی علیه السلام رفت، زیرا آنها هم فامیل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و هم محبوبیت و شهرت داشتند.

و هم خلافت، حقّ شرعی آنها بود و از اوضاع آن روز ناراضی بودند، و علاوه فاطمه زهرا سیده نساءالعالمین سلام الله علیها یگانه فرزند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و یادگار آن سرور، حکومت ابی بکر را شرعی نمی‎دانست و بنی ‎هاشم از بیعت با او خودداری کرده و تحت رهبری علی علیه السلام خلیفه منصوص، به طور آرام و دور از دست زدن به شمشیر، ابوبکر و طرف دارانش را دعوت به رجوع به علی علیه السلام می‎کردند و در مسجد احتجاج و مناشده می‎نمودند.

ابوسفیان نزد علی علیه السلام آمد گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم، به خدا سوگند! اگر بخواهی مدینه را پر از سوار و پیاده سازم.

علی علیه السلام در پاسخش فرمود: «تو از این سخنان غیر از فتنه انگیزی قصدی نداری، همانا به خدا سوگند، تو همواره بدخواه اسلام هستی ما را حاجت به نصیحت تو نیست. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم وصیتی به من فرموده است که من بر آن وصیت کار می‎کنم».[6] شاید ابوسفیان در این دعوی که مدینه را از سوار و پیاده پر کند زیاد گزاف گویی نمی‎کرد؛ زیرا شخصی مانند ابو‎سفیان فتنه گر می‎توانست برای علی علیه السلام که دارای آن همه سوابق درخشان در اسلام بود، قشون و سپاه تهیه ببیند ولی علی علیه السلام نمی‎توانست با همکاری و بیعت ابوسفیان، و سپاهی که او جمع آوری کند قیام نماید، و مطالبه حقّ کند.

ابوسفیان همان کسی است که احزاب را جمع آوری کرد و جنگ خندق را به پا نمود، با چنین سپاهی که طبعاً سپهدار و فرمانده عمده آن، ابوسفیان خواهد بود، وارد کار شدن جز خسارت برای اسلام چیزی عاید نمی‎شد، و در واقع ابوسفیان می‎خواست جنگ احزاب را به صورتی دیگر تجدید کند، اما علی علیه السلام که پیشوای حقیقت پرستان است و در وجودش یک ذرّه میل به دنیا و حب و جاه و ملاحظه سود شخصی نبود، آب ناامیدی بر روی دست او ریخت.

علی علیه السلام برحسب وصیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، وظایفی داشت که از آن وظایف به قدر سرمویی تجاوز نمی‎کرد.

علی علیه السلام می‎دانست که اگر دست به شمشیر ببرد، مخالفان کسانی نیستند که برای پرهیز از یک جنگ داخلی و حفظ مصلحت اسلام تسلیم شوند و جنگ نکنند، و می‎دانست که آنها سرسختانه و لجوجانه جنگ می‎کنند، و به هر نحو که خاتمه یابد در این موقع حساس، اسلام در خطر می‎افتد؛ لذا چون از روحیه دیگران و حرصشان به ریاست و حکومت باخبر بود، خودش حلم ورزید و شمشیر در غلاف کرد و خانه نشینی گزید و ابوسفیان را طرد نمود.

با این کیفیت، ابوسفیان در اینجا از اینکه بتواند ضربتی به اسلام بزند ناامید شد، و به انتظار فرصت بود، تا وقتی عثمان حکومت یافت و بنی امیه (قبیله ‎ای که دشمن پیغمبر بودند) رسماً زمامدار امور شدند.

این پیشامد ابوسفیان را فوق العاده امیدوار ساخت، وارد مجلس عثمان شد و آن سخنان کفرآمیز معروف را گفت.

عثمان هم در دوران خلافت خود هرچه کرد در جهت موافق مقاصد ابوسفیان بود: دست بنی امیه را در دخالت در کارها باز گذاشت و به آنها زور و قدرت داد و پول های کلان از بیت المال مسلمین به آنها بخشید، و آنها را به فرمانداری و استانداری ولایات برگزید، و کسی مانند مروان را وزیر خود قرار داد، و ولید خمّار را والی کوفه ساخت، و معاویه را در شام مستقل و متنفذ کرد.

وقتی هم در اثر انقلاب و شورش مسلمانان کشته شد، پیراهن عثمانی از او به دست معاویه افتاد که بااینکه معاویه با کشته شدن او موافق بود، و پایان دادن به کارش را به شورشیان واگذاشت، با آن پیراهن بر خلیفه به حقّ، خروج کرد و آن فتنه ‎های بی سابقه را در اسلام به پا ساخت و اصحاب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را شهید کرد و انتقام بدر و غزوات و جاهای دیگر را از مهاجر و انصار گرفت و وقتی با حیله و نیرنگ خلافت را به غصب متصرف شد، رسماً به احکام شرع و تعالیم اسلام بی اعتنایی می‎کرد و برنامه‎ های اسلامی را از اعتبار انداخت و سبّ امیرالمومنین داماد و پسرعمّ و وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر منابر رایج کرد، و زیاد را بر ایالت کوفه مسلط ساخت تا آنچه خواست با مال و جان و عِرض مسلمان ها انجام داد و برای اینکه حکومت در خاندانش باقی بماند و شریعت، شریعت اموی و روش، روش یزیدی گردد، یزید را که مجسمه معاصی و فساد و شرارت بود، ولیعهد ساخت و وقتی مُرد، یزید آنچه را معاویه از مظالم و جنایات و هتک شعائر انجام نداده بود، انجام داد.

سرنوشت اسلام و مسلمین ـ وقتی که جوان بدنام و فاسق و متهتّک و مستی مانند یزید که صریحاً و علناً پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را بازیگر می‎خواند، بر مسند خلافت آن حضرت بنشیند ـ معلوم بود، به خصوص که در اسلام رهبری دینی و سیاسی از هم جدا نیست. روشن بود که فاتحه همه چیز خوانده می‎شود.

عکس العمل این وضع در خارج و داخل کشور اسلام بسیار ناپسند و موجب سوء تعبیر و اتهام پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ضعف اعتقاد و ایمان مردم می‎شد.

وقتی خلیفه رسماً شراب بنوشد و مجالس لهوولعب ترتیب دهد و با بوزینه و سگ مأنوس گردد و گناهان کبیره را مرتکب شود، دین خدا ضعیف و احکام در انظار سبک، و اسلام بی اثر می‎شود.

حسین علیه السلام تصمیم گرفت از تمام آن سوء انعکاس ها و انحرافات فکری و دینی مردم جلوگیری کند و معنای دین و خلافت و حکومت اسلامی و هدف دعوت جدّش را به مردم بفهماند.

تصمیم گرفت دین خدا را تعظیم نماید، و به مردم اعلام کند که اسلام مافوق همه چیز است و از جان و مال و فرزند و عائله، عزیزتر و قیمتی تر است.

تصمیم گرفت که عملاً مسلمان ها را به بزرگداشت واجبات و فرائض دینی دعوت کند و جامعه را به اهمیت گناه و معصیت متوجّه سازد.

تصمیم گرفت مسلمان ها را از اینکه تحت تأثیر اعمال زشت و تلقینات سوء و تبلیغات گمراه کننده یزید و بنی امیه قرار بگیرند، مصونیت بخشد.

تصمیم گرفت به مسلمان ها دینداری، استقامت و مقاومت در برابر ظلم و کفر را درس بدهد.

تصمیم گرفت اسلام را نجات دهد و احکام قرآن و سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را زنده سازد.

برای این کار وسیله ‎ای از این موثرتر نبود که حسین علیه السلام قیام کرد و از بیعت یزید امتناع نمود و قبح اعمال و سوء رفتار و گناهان و روش ناپسند او را از مواد بطلان زمامداری و حرمت بیعت اعلام کرد و پایداری و ثبات ورزید تا کشته شد و خود را فدای دین خدا و احکام خدا کرد.

مردم می‎دانستند، احکام اسلام که ملعبه و بازیچه یزید و مسخره او شده است، به قدری باارزش و عزیز است که شخصی مثل حسین علیه السلام جان خود را برای رفع توهین و حفظ آنها نثار فرمود.

حسین علیه السلام، یزید را در افکار مردم چنان کوبید و رسوا کرد که در انظار، حساب او از حساب دین و قرآن جدا شد و او به عنوان عنصر شرارت و خباثت و آلوده به فحشا و غرق در فساد، و دشمن دین و خاندان نبوت شناخته و معروف شد.

بنی ‎امیه پس از شهادت حسین علیه السلام از اینکه بتوانند از پشت به اسلام خنجر بزنند و اسلام را از پا درآورند محروم شدند و در نظر زن و مرد و جامعه مسلمین، و در افکار عموم، گروهی ستمگر و پادشاهانی مستبد معرفی شدند که به زور سرنیزه و شمشیر بر مردم مسلط شده و غاصب حقوق ملت و خائن به اسلام هستند.

مظلومیت سیدالشهدا علیه السلام آن چنان احساسات را بر ضدّ آنها به هیجان آورد که مردم علی رغم سیاست آنها التزامشان به سنن و احکام اسلام بیشتر شد.

ازاین جهت هیچ گزاف نیست که ما هم او را مانند «معین الدین اجمیری» شاعر بزرگ هندی، دومین بناکننده کاخ اسلام بعد از جدّش، و مجدّد بنای توحید و یکتاپرستی بخوانیم.

 

3ـ بیداری شعور دینی

در اثر تبلیغات معاویه و روش او و همدستانش و دوری مردم از عهد رسالت و تعطیل اجرای برنامه ‎های اسلام و توسعه ممالک اسلامی و ممنوع شدن تبلیغات صحیح دینی و خانه نشین شدن شایستگان و دانشوران، شعور دینی مردم ضعیف گشت و افکار آنها انحطاط یافت، اکثریت مردم در برابر وضع موجود، خودباخته و شکسته خاطر و بی تفاوت شده بودند.

ذلت و خواری و احساس زبونی و انظلام در جوامع اسلامی، مثل بیماری سرطان پیکر اجتماع را فرا می‎گرفت و استرخاء و سستی عجیب، آنها را از حرکت و نشان دادن عکس العمل در برابر مظالم بنی امیه چنان بازداشته بود که هرچه بر آنها تحمیل می‎کردند می‎پذیرفتند، و همان طور که عبدالله بن همّام سلولی گفت:

فَإِنْ تَأتُوا بِرَمْلَهَ أَوْ بِهِنْدٍ

نُبَایعُهَا أَمِیرَهَ مُومِنِینَاً[7]

هرکس را می‎خواستند بر آنها حاکم می‎ساختند و اگر زنان بنی‎ امیه یا بوزینگان یزید را هم نامزد حکومت می‎کردند کسی از بیعت سر بر نمی‎تافت و همه از ترس زندان و قتل، آن را می پذیرفتند.

خلوص نیت، فداکاری، شجاعت اخلاقی و نترسیدن از مرگ که از صفات ممتاز و برجسته مسلمانان عصر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، از بین رفته و از آن پهلوانان ایمان و قهرمانان فضیلت که شهادت در راه نصرت دین و مرگ با عزّت را به زندگی با ذلّت ترجیح می‎دادند، جز معدودی که در راه یاری حسین علیه السلام کشته شدند، یا در گوشه وکنارها بی‎اطلاع از جریان امور بودند، کسی باقی نمانده بود.

شهادت امام حسین علیه السلام و اصحاب نامدارش احساسات را بیدار و خصال انسانی را زنده ساخت و به مسلمانان درس مردانگی و استقامت داد که هرچه در شورش‎هایی که علیه بنی ‎امیه می‎کردند آنها را سرکوب می‎نمودند، و شکست می‎دادند، و کشته می‎شدند، روحیه آنان شکست نمی‎خورد و کشته شدن در راه هدف و مقصد را افتخار می‎شمردند.

مصعب بن زبیر وقتی همسر ارجمندش سکینه سلام الله علیها را در حزن و اندوه دید گفت:

لَمْ یبْقِ أَبُوک لاِبْنِ حُرَّهٍ عُذْراً؛

پدرت برای هیچ آزاد زاده‎ ای عذری باقی نگذاشت.

وَإِنَّ الاُلَی بِالطَّفِّ مِنْ آلِ هَاشِمٍ

تَأَسَّوْا فَسَنُّوا لِلْکرَامِ التَّأَسِّیا[8]

آنان که در کربلا از آل هاشم شکیبایی و پایداری نمودند، برای مردم کریم و بزرگوار پایداری و شکیبایی را یاد داده و سنّت قرار دادند.

 

4ـ محبوبیت اهل بیت علیهم السلام و عزت بازماندگان

﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً﴾.[9]

چنان که مکرر گفته شد محبّت و دوستی اهل بیت علیهم السلام جزء مزاج ایمانی و اسلامی هر مسلمان است و احدی نیست که مسلمان باشد و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را دوست بدارد و با این حال حبیبه عزیزه ‎اش سیده نساء العالمین، و دو ریحانه‎اش حسن و حسین، و برادر و پسرعمش علی را دوست نداشته باشد.

همان طور که حضرت زین العابدین علیه السلام در خطبه مسجد شام فرمود:

یکی از خصائص این خاندان محبّتی است که خداوند متعال از آنها در دل های مومنین قرار داده است.

یکی از آثار شهادت امام حسین علیه السلام این بود که این محبّت در دل ها زیاد شد و موجب جلب عواطف و جذب احساسات عموم به خاندان نبوت گشت.

ایمان، شجاعت، صراحت لهجه، پایداری، مردانگی، مظلومیت و دشمنی با ظالم صفاتی هستند که هرکس آنها را دارا باشد محبوب می‎شود.

از اشعاری که شعرا پس از شهادت امام حسین علیه السلام در مرثیه آن حضرت و مدح خاندان علی علیه السلام سروده‎ اند معلوم می‎شود که شهادت امام علیه السلام در جلب قلوب و محبّت مردم چه تأثیر عجیبی کرد و چگونه دل های همه را ربود.

هرچه سخن از محبوبیت حسین علیه السلام بگوییم، کم گفته‎ ایم. این مراسمی که به عنوان عزاداری آن حضرت در هند، پاکستان، عراق، ایران، سوریه، لبنان، بحرین، احساء، افغانستان، مصر و نقاط دیگر، وبه خصوص در شب ها و روزهای مخصوصه مانند عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان و اربعین و عاشورا برگزار می‎شود، نشان می‎دهد که حسین علیه السلام قلوب همه را مالک شده و مردم، حتی بیگانگان نیز عاشق و دلباخته او شده اند.

نه فقط این مراسم در کربلا و در اطراف قبر آن حضرت انجام می‎شود، بلکه در نقاط دیگر در مشاهدی که به آن پیشوای آزادمردان جهان یا به یکی از فرزندان یا خواهران او منسوب است، همین اجتماعات تشکیل و شور و هیجان و عشق و محبّت همه را فرا می‎گیرد.

در بقاعی که منسوب به سر مطهّر آن حضرت است، خصوصاً در مشهد الرأس در قاهره در روزهای عاشورا و در شب های دوشنبه در مشهد سقط (نزدیک حلب) و در دمشق که پایتخت بنی امیه بود در مشهد دختر صغیر آن حضرت، و مشهد حضرت زینب سلام الله علیها، و مشهدالرأس در جامع دمشق، و در مشهد زینبی مصر، اجتماعات و ابراز احساسات نسبت به مقام قدس حسین علیه السلام می‎شود که بعضی از آنها شاید کمتر از مراسم عاشورا و اربعین در کربلا نباشد.

هشام بن عبدالملک در زمان حکومت پدرش به مکه معظمه مشرف شد، وقتی طواف به جا آورد خواست استلام حجر کند، از کثرت ازدحام نتوانست، منبری برایش گذاشتند تا بر آن بنشیند.

در این هنگام حضرت امام علی بن حسین زین العابدین‘ درحالی که اِزار و ردایی بر تن داشت و زیباترین و خوشبوترین مردم بود ظاهر شد و شروع به طواف کرد، در هر شوط وقتی به حجرالأسود می‎رسید به احترام آن حضرت مردم به یک سو می‎شدند، تا فرزند عزیز حسین علیه السلام استلام حجر می‎کرد.

هشام که این احترام و احساسات را در آن موقع که هرکس می‎خواست خود را به حجر برساند، از مردم دید خشمناک شد، یک نفر از اهل شام از او پرسید:

این کیست که مردم پاس هیبت و احترام او را به این گونه نگاه می‎دارند، و برای احترام او از حجر به یک سو می‎شوند؟

هشام برای آنکه شامیان امام علیه السلام را نشناسند گفت: من او را نمی‎شناسم.

فرزدق که حاضر بود گفت: من او را می‎شناسم.

مرد شامی گفت: یا ابافراس او کیست؟

فرزدق آن قصیده طولانی را که از جمله آن، این ابیات است سرود:

هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ

هَذَا ابْنُ خَیرِ عِبَادِ اللهِ کلِّهِمُ

إِذَا رَأَتْهُ قُرَیشٌ قَالَ قَائِلُهَا

هَذَا ابْنُ فَاطِمَهَ إِنْ کنْتَ جَاهِلَهُ

مِنْ مَعْشَرٍ حُبُّهُمْ دینٌ وَبُغْضُهُمُ

یسْتَدْفَعُ الضُّرُّ وَالْبَلْوَی بِحُبِّهِمُ

وَالْبَیتُ یعْرِفُهُ، وَالحِلُّ وَالْحَرَمُ

هَذَا التَّقِی النَّقِی الطَّاهِرُ العَلَمُ

إِلَی مَکارِمِ هَذَا ینتَهِی الْکرَمُ

بِجَدِّهِ أَنْبِیاءُ اللهِ قَدْ خُتِمُوا

کفْرٌ، وَقُرْبُهُمُ مَنْجَی وَمُعْتَصَمُ

وَیسْتَزَادُ بِهِ الإِحْسَانُ وَالنِّعَمُ[10]

این کسی است که خاک بطحا قدم زدن او را می‎شناسد، کعبه و حلّ و حرم او را می‎شناسد. این پسر بهترین بندگان خداست، این پرهیزکار، پاکیزه، پاک و سرشناس است. وقتی قریش او را دید، گوینده ‎اش گفت: به بزرگواری های این مرد، بزرگواری پایان می پذیرد. این پسر فاطمه است! اگر او را نمی‎شناسی بشناسید، پیامبران خدا با جدّ او ختم شدند. او از خاندانی است که دوستی آنها دین، و دشمنی آنان کفر است و نزدیک شدن به آنان نجات بخش و پناهگاه است. ضررها و بلاها با دوستی آنان دفع می‎گردد و با دوستی آنان نیکی ها و نعمت ها زیاد می‎شود.

از این حکایت و این قصیده، شدّت محبّت و علاقه مردم به خاندان نبوّت و عزّت، و عظمت پسر یگانه حسین علیه السلام زین العابدین علیه السلام ظاهر می‎گردد و معلوم می‎شود که عموم مردم، تشنه شنیدن فضایل اهل بیت علیهم السلام بوده‎اند که فرزدق به مقتضای بلاغت در آن محضر عظیم و مجمع عام بااینکه می‎دانست مورد مواخذه حکومت ستمکار اموی قرار می‎گیرد، آن قصیده را سرود.

این همان حقیقتی است که امیرمومنان علی علیه السلام با یک جمله کوتاه بیان فرموده است:

«بَقِیهُ السَّیفِ أَبْقَی عَدَداً وَ أَکثَرُ وَلَداً»؛[11]

«بازماندگان کسانی که در راه حفظ شرف و دفاع از حقّ، و حمایت از دین و اعلای کلمه خدا جهاد می‎کنند، و کشته می‎شوند عددشان باقی‎تر، و فرزندانشان بیشترند».

یعنی موجبات بقا و عزّت و ترقّی، تکثیر و بزرگی برایشان فراهم‎تر است از کسانی که زندگی با ذلت و پستی و زیر بار ظلم ستمکاران و بدکیشان را اختیار می‎کنند.

از آن مردمانی که اندر جهاد

نمودند در راه حق جان نثار

ندادند تن زیر بار ستم

از آنها بس اولاد و خویش و تبار

عزیزند و پیش همه سربلند

پی حفظ دین و صلاح عباد

تحمل نکردند پستی و عار

به لوح شرف ماند ز آنها رقم

بماند به عزّت در این روزگار

ز ظالم نبینند زان پس گزند[12]

بنا به نقل حمدالله مستوفی یزید سیزده پسر و دختر داشت[13] مع ذلک امروز در دنیا کسی نیست که خود را به یزید نسبت دهد، و اگر کسی باشد که بداند به او منسوب است از بیم ننگ و سرزنش و ملامت و تنفّر مردم نسب خود را مخفی می‎سازد.

و از حسین علیه السلام بعد از واقعه کربلا غیر از حضرت امام زین العابدین علیه السلام پسری باقی نماند ولی امروز میلیون ها سادات و شرفا از اولاد زین العابدین علیه السلام مشهور و معروفند، و در بلاد و ممالک اسلام وجود دارند که اهل سنت و شیعه به آنها احترام گذاشته و از ایشان تجلیل می‎نمایند و به وجودشان تبرّک می‎جویند.

 

5ـ تأسیس مکتب عالی و همگانی تعلیم وتربیت

یکی از نتایج شهادت سیدالشهدا علیه السلام که همواره مورد استفاده عموم و وسایل تعلیم وتربیت و هدایت جامعه به اخلاق فاضله است برنامه ‎هایی است که به عنوان عزاداری و سوگواری و ذکر مصائب آن حضرت در عرض سال اجرا می‎شود.[14]

شاید کسانی باشند که اهتمام شیعه را به برگزاری این مراسم و صرف میلیون ها اموال را همه ساله بی‎فایده و اسراف بشمارند؛ ولی اگر فواید معنوی این مراسم و تأثیر آن را در تربیت جامعه و تهذیب اخلاق در نظر بگیرند، تصدیق می‎کنند که این برنامه‎ ها از بهترین وسایل اصلاح و مکتب های تربیت است.

این مراسم، احیای امر اهل بیت علیهم السلام و رمز عالی بقای مذهب تشیع، و بلکه اسلام است. اگر هزاران میلیون اموال و موقوفات برای ترویج تعلیمات اخلاقی و اجتماعی قرار دهند که کلاس هایش در تمام دوران سال برقرار باشد، این قدر پایدار نمانده و مورد حسن استقبال عموم واقع نمی‎شود.

ولی حسین علیه السلام با سرمایه اخلاق و نیت پاک و فداکاری در راه حقّ، مدرسه‎ ای باز کرد که بیش از سیزده قرن است، کلاس ها و شعبه‎ های آن همه ساله روزافزون و در همه جا تشکیل، و نشریات و مطبوعات و جلسات سخنرانی آن همواره رو به ازدیاد بوده و زن و مرد، در این کلاس ها شرکت نموده و درس حقیقت و فداکاری می‎آموزند.

خواندن و شنیدن تاریخ فداکاری و نهضت حسین علیه السلام و یاران آن حضرت، ایمان را راسخ، اخلاق را نیک و پسندیده، و همّت‎ها را بلند می‎سازد.

این برنامه ‎ها که همه ساله در مساجد و حسینیه ‎ها و خانه ‎ها اجرا می‎شود؛ مبارزه با بیدادگری و کفر و شرک و اعلام پیروزی از هدف حسین علیه السلام است.

برای ترغیب مردم به فضایل اخلاقی و آزادمنشی یک راه موثر این است که نمونه‎ های عملی به مردم نشان داده شود و تاریخ زندگی افراد ممتاز و نخبه جهان را، برای آنها بگویند.

حکایت و نقل تاریخ چه کسی از تاریخ زندگی امام حسین علیه السلام، آموزنده‎تر و سودمندتر است؟

مجالس ذکر مصیبت آن حضرت بهترین مجالس تبلیغی و دعوت به اسلام است.

در این مجالس، معارف قرآن، اصول و فروع دین، تفسیر و حدیث، تاریخ و سیره پیغمبر و ائمه علیهم السلام و صحابه، مواعظ، نصایح و راهنمایی های اخلاقی و اجتماعی و آئین زندگی از خانه‎داری تا کشورداری، به مردم آموخته می‎شود و جاذبه نام حسین علیه السلام مردم را ساده و بی‎ریا در این مجالس تعلیم و هدایت و تربیت حاضر می‎سازد.

به طور یقین هیچ وسیله دیگر نمی‎تواند این منظور را تأمین کند، نام حسین علیه السلام مانند مغناطیس همه را جذب می‎کند و محبوبیت فوق العاده او طوری است که همه می‎خواهند با او ارتباط داشته و در شمار دوستانش محسوب و در مصیبتش قطره اشکی بریزند.

این کم نیست که: اگر بخواهیم از مردم برای مصارف خیریه اعانه و کمک بگیریم به دشواری مبلغ مختصری می‎دهند ولی خودشان به نام حسین علیه السلام اموال بسیار انفاق می‎کنند و به اهل استحقاق می‎رسانند.

عجب وسیله بزرگی برای اصلاحات و ترقّی و پیشرفت مملکت و هدایت نسل جوان و راهنمایی زن و مرد در دست ما قرار گرفته و از آن به طور شایسته استفاده نمی‎کنیم، و این امواج احساسات میلیون ها مردم را رایگان از دست می‎دهیم!

برای راهنمایی و تربیت و ترقّی سطح فکر جامعه و اندرزهای اخلاقی و اجتماعی چه سازمانی می‎توانیم تشکیل بدهیم که عموم از آن آزادانه استقبال کنند بهتر از سازمان عزاداری حسین علیه السلام؟!

مردمی که حسین علیه السلام دارند و برای حسین علیه السلام به سروسینه می‎زنند و گریه می‎کنند، باید در آزادی و عدالت اجتماعی نمونه باشند.

مردمی که از پیشوای آنها این جمله جاوید و گران بها: «لَا أَرَی الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَهً وَلَا الْحَیاهَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً» در صفحات تاریخ به یادگار مانده است، نباید پشتیبان ظالم و یار ستمگر باشند.

مردمی که یزید را لعن می‎کنند و یکی از مطاعن او را ارتباط و سازش با کفار و خیانت به کشور اسلام می‎شمارند، باید خود از این روش زشت برکنار باشند.

در زمان ما در شعب مهم تبلیغی، شعبه ‎ای مهم‎تر از همین مجالس روضه و تعزیه حضرت امام حسین علیه السلام نیست، اگر از آن استفاده کنیم، و فواید و نتایج آن برای تربیت و دعوت به فضایل انسانی بسیار و بی‎اندازه است.

در دوره سال این کلاس های اخلاق و دین و علم، همواره مفتوح است و در ماه محرم و صفر تعداد آن افزایش می‎یابد به طوری که کمتر کسی است که در این کلاس ها شرکت نکند، مخصوصاً در زمان ما با استفاده از وسائل تبلیغی جدید بهتر می‎توان از این وسیله هدایت بهره برداری کرد.

به نظر ما در ایران، افغانستان، پاکستان، هند، عراق، سوریه، لبنان، احساء، قطیف، بحرین، قطر، یمن، مصر و نقاط دیگر که عزاداری حسین علیه السلام متداول است، از سایر تأسیسات عام المنفعه و موسساتی که برای خیر و صلاح جامعه و عالم کردن مردم به معنای واقعی تأسیس می‎شود، مانند تشکیلات حسین علیه السلام نمی‎توان استفاده کرد.

به طور مثال: یکی از جمعیت هایی که به نام خدمت گزاری حضرت امام حسین علیه السلام وظایفی را می‎تواند انجام بدهند، آقایان مداح ها هستند. مثلاً در شهری مانند تهران افرادی که به نام مداح با جامعه ارتباط دارند بسیارند این آقایان به طور هفتگی و ماهیانه و در مواقع دیگر برحسب دعوت قبلی در خانه ‎ها می‎روند و مدح و مرثیه می‎خوانند، در هر خانه که می‎روند معمولاً چند نفر از همسایگان زن و مرد نیز حاضر می‎شوند.

اگر همین صنف تحت یک برنامه صحیح و منظم که فقط ازطرف علما و جامعه روحانیت و مراجع تقلید معین شود، انجام وظیفه نمایند و در اشعار و گفتارشان توجّه به اوضاع روز و رفع معایب موجود داشته باشند و روح شجاعت و استقامت و عقیده را در مردم زنده سازند و هر ماه مثلاً به رفع یک مادّه نقص و عیب اخلاقی همّت گمارند، و درضمن مرثیه ‎های مختلفی که می‎خوانند آن را هم گوشزد کنند، بسیار مفید خواهد شد، و همین آقایان مداح ها می‎توانند با خلوص نیت قسمت مهمی از معایب اخلاقی جامعه را برطرف کنند.

مجالس عمومی روضه خوانی نیز همین نقش را بهتر و عالی تر و عمیق‎تر می‎توانند ایفا کنند.

هم اکنون مرسوم شده که آقایان طلاب دانشمند و فضلای حوزه علمیه قم در هنگام تعطیلات محرم و صفر و ماه مبارک رمضان و فرصت های دیگر، برای اقامه جماعت و تبلیغ و منبر به شهرها و روستاها می‎روند، نتایج آن به قدری محسوس، و محصول زحمات ایشان به طوری چشم پر کن شده که عموماً مردم تقدیر و تشکر می‎نمایند، علاوه بر وظایف تبلیغی و هدایت و ارشاد و ردّ شبهات و تعلیم احکام، کارهای عمرانی و تأسیسات و بنیادهای خیریه ایشان نیز در این دو سه ماهه فوق العاده قابل توجّه است.

باز هم تکرار می‎کنم: انصاف این است که ما از این خوان گسترده آن طور که باید منتفع نمی‎شویم. یکی از عوامل مهم پیشرفت مذهب تشیع و اسلام در هند به تصدیق اهل اطلاع، مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام است، که ملل مختلف را تحت تأثیر حقیقت و روحانیت آن حضرت قرار داده و به گفته «ماربین» تا چندی پیش جمعیت شیعه در هند انگشت شمار بود ولی اکنون از برکات عزاداری امام حسین علیه السلام یکی از جمعیت های قابل توجّه هند به شمار می‎روند.

پس باید بگوییم حسین علیه السلام همان طور که فداکاری و شهادتش باعث نجات اسلام شد، مجالس روضه و ذکر مصائبش نیز موجب بقای دین و هدایت جامعه بوده و هست.[15]

سَلَامُ اللهِ عَلَیک یا أَبَا عَبْدِ اللهِ.

 

6ـ محکومیت بنی ‎امیه در افکار مسلمین و سایر ملل

بنی ‎امیه با کشتن حسین علیه السلام گور خود را کندند، و پرده‎ ای از روی شنایع اعمال و مقاصد شوم خود برداشته و خشم و غضب ملل اسلام را خریداری کردند.

چنانچه در فصل انعکاس شهادت نگاشتیم، مجامع اسلامی با تأثر و تأسف شدید و فوق العاده، با این حادثه فجیعه برخورد نمودند، و عموم مسلمانان ناراحت و غرق در تألّم گشتند.

همه، عمل بنی ‎امیه را تقبیح کردند. همه، آنها را سرزنش نمودند و خطاکارشان شناختند.

مستشرق آلمانی «ماربین» می‎گوید: بزرگ ترین غلط های سیاسی امویین که اسم و رسم آنها را از صفحه عالم محو ساخت، کشتن حسین علیه السلام بود.

این حقیقتی است که هر مورخ و هرکس تاریخ اسلام را مطالعه کند به آن اعتراف می‎نماید.

محکومیت بنی ‎امیه در افکار مسلمین برای آینده اسلام بسیار مفید شد؛ زیرا بنی ‎امیه از اینکه بتوانند منافقانه و زیر پرده به اسلام ضربت بزنند مأیوس شدند و مردم آنها را شناختند و قتل حسین علیه السلام و اسیر کردن خاندان پیغمبر، بنی ‎امیه را رسوا ساخت.

از آن پس همکاری و نزدیک شدن به آنها سبب بدنامی و ننگ می‎شد.

مردم طبعاً با نیات و مقاصد آنها مخالفت می‎کردند و تا می‎توانستند جلو مقاصد آنها می ایستادند.

اگر زور سرنیزه و شمشیر نبود، از شدت خشم، بنی ‎امیه را قطعه قطعه و خانه‎ هاشان را بر سرشان خراب می‎کردند، جامعه به خون آنها و اتباعشان تشنه بود.

این شعر عبدالله بن همام سلولی ترجمان احساسات و تنفر و انزجار مردم از بنی امیه است:

حُشِینَا الْغَیظَ حَتَّی لَوْ شَرِبْنَا

دِمَاءَ بَنِی‎ اُمَیهَ مَا رَوینَا[16]

به قدری از خشم پرشده ‎ایم که اگر خون های بنی ‎امیه را بیاشامیم سیراب نمی‎شویم.

یکی از علمای مصر که فهرست کتاب الکامل فی التاریخ را تهیه کرده است می‎گوید:

إِنَّ الْجَیشَ الَّذِی تَوَلَّی مُحَارَبَهَ الْحُسَینِ وَقَتْلَهُ لَهُوَ أَقْسَی قُلُوبِ الْعَالَمِ، وَلَیسَ فِیهِ آثَارُ الرَّحْمَهِ، وَالْإِنْسَانِیهِ، بَلْ هُمْ جِمَادَاتٌ مُتَحَرِّکهٌ شَرِیرَهٌ سَجَّلُوا لِأَنْفُسِهِمْ فِی التَّارِیخِ أَکبَرَ الْعَارِ، وَأَسْوَءَ الْأَعْمَالِ، وَأَفْظَعَ الْأَفْعَالِ، عَامَلَهُمُ اللهُ بِجَرَائهمْ أشَدَّ الْعِقَابِ.[17]

سپاهی که با حسین علیه السلام جنگ کرد و او را کشت، سخت دل ترین افراد بودند، و در آن آثار رحم انسانی نبود، بلکه آنان جمادات متحرک و شریری بودند که بر خود بزرگ ترین عار و بدترین کارها و شنیع‎ترین کردار را مسجل کردند. خداوند آنها را به کیفر جرائمشان به شدیدترین عقاب، کیفر دهد!.

شیخ عبدالوهاب نجار استاد قِسم تخصص در الازهر در ملاحظاتش بر الکامل می‎نویسد:

لَعَنَ اللهُ الْفِسْقَ وَالْفُسَّاقَ، لَقَدْ سَوَّدُوا صَحَائِفَ التَّارِیخَ، وَسَجَّلُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ الْجَرَائِمَ الْکبْرَی الَّتِی لَا تُغْتَفَرُ، وَلَا تُنْسَی مَدَی الدَّهْرِ فَإِنَّا لِلهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ؛[18]

خدا فسق و فساق را لعنت کند، همانا سیاه کردند (کشندگان حسین) صفحه ‎های تاریخ را و بر خود جرائم بزرگی را مسجل ساختند که نه آمرزیده می‎شود و نه تا پایان روزگار فراموش می‎گردد.

 

7ـ گرفتاری بنی ‎امیه به شورش و انقلاب

یکی از عکس العمل ها و نتایج شهادت و مظلومیت حسین علیه السلام شورش ها و انقلاب هایی بود که برای برانداختن حکومت امویین در جهان اسلام برپا شد.

در این شورش ها عاملی که بیش از هر چیز مردم را تهییج و تحریک می‎کرد، شهادت حسین علیه السلام، و دعوت به قیام برای خون خواهی آن حضرت و گرفتن انتقام از بنی ‎امیه بود.

خون خواهی حسین علیه السلام شعاری بود که همه جا از آن طرف داری می‎شد و مردم به دور پرچمی که با این شعار افراشته می‎شد جمع می‎شدند.

این شورش ها اگر چه بسیاری با شکست مواجه شد، و خون آشامان تاریخ مانند مسلم بن عقبه و حصین بن نمیر و حجاج، چند صباحی با آن مقاومت کرده و پایه‎ های لرزان حکومت بنی ‎امیه را با قتل عام و کشتارهای دسته جمعی و حبس و شکنجه نگاه داشتند؛ اما انقلاب های پی درپی که حاکی از تنفّر شدید مردم بود، یکی پس از دیگری سلطنت آنها را رو به سقوط و انقراض می‎برد و وضع سیاسی بنی امیه را سست و ضعیف می‎ساخت.

معلوم است حکومتی که در داخل کشور جز قوای انتظامی که شرف و ایمان خود را به پول فروخته بودند، پشتیبانی نداشته باشد، و افکار و احساسات عموم او را غاصب و ستمگر بشناسد و ملت از او ناراضی باشد، نخواهد توانست تنها با زور سرنیزه مدت زیادی پایدار بماند، همان نارضایتی عمومی سبب انقلابات پی درپی خواهد شد و عاقبت ساقط می‎شود.

نخستین انقلابی که پس از شهادت حسین علیه السلام ـ (بعد از انقلاب های کوچک مثل انقلاب کوفه و قیام عبدالله بن عفیف) ـ برپا شد انقلاب مدینه بود که چنانچه شرح داده شد، مسلم بن عقبه (مسرف) به امر یزید با مظالمی که در مدینه طیبه مرتکب شد انقلاب را خاموش کرد.

طبری می‎گوید: وقتی حسین علیه السلام شهید شد، نجده بن عامر حنفی در یمامه و ابن زبیر به شورش برخاستند.[19]

یکی از انقلاب های صادقانه و واقعی که برای خون خواهی حسین علیه السلام برپا شد، انقلاب توّابین، به فرماندهی یکی از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به نام «سلیمان بن صرد» بود که جمعی از بزرگان شیعیان و اصحاب امیرمومنان علی علیه السلام در آن، شرکت داشتند.

این جمعیت با شعار «یا لَثَارَاتِ الْحُسَینِ» قیام کردند و به قدری صدق نیت و احساسات پاک نشان دادند که هرکس شرح قیام آن رادمردان را بخواند تحت تأثیر ایمان و خلوص آنها واقع می‎شود.

خطبه‎ ها، شعارها، رفتار و استقامت این گروه درعین حالی که از عجایب حوادث تاریخ و نمونه هیجان روح پاک و بیداری ضمیر بشر است، نماینده انعکاس شهادت و مظلومیت حسین علیه السلام و تأثیر و تأسف مردم از فوت سعادت شهادت در رکاب آن حضرت نیز هست.

وقتی توابین بانگ «یا لَثَارَاتِ الْحُسَینِ» سر دادند، عبدالله بن حازم با دختر و زنش سهله که بسیار زیبا و خوش رو بود نشسته بود، ناگهان این صدا را شنید، اسب خواست و اسلحه بر گرفت.

زن گفت: مگر دیوانه شده‎ ای ابن حازم!

گفت: نه! منادی خدا ندا در داد؛ و بیش از این امکان درنگ نیست، البتّه این ندا را می‎پذیرم و انتقام خون آن مظلوم را می‎گیرم یا در این راه کشته می‎شوم.

زن او گفت:

پس نمی‎گویی این دخترک خویش را به که می‎سپاری؟

گفت: به خدا می‎سپارم؛ خدایا من اهل و فرزندم را به تو سپردم. خدایا مرا برای ایشان حفظ کن، و به خاطر تفریط و تقصیری که در یاری پسر دختر پیغمبرت کردم مرا بیامرز.[20]

جماعت توّابین هنگام خروج، نخست به زیارت قبر حسین علیه السلام رفتند و یک شبانه روز در آنجا ماندند، فریاد به صیحه و گریه بلند کردند، به طوری که مانند آن روز دیده نشد و به وظیفه توبه و تضرّع رفتار کردند، می‎گفتند:

«اَلَّلهُمَّ ارْحَمْ حُسَیناً الشَّهِیدَ ابْنَ الشَّهِیدِ الْمَهْدِی ابْنَ الْمَهْدِی الصِّدِّیقَ ابْنَ الصِّدِّیقَ اَللَّهُمَّ إِنَّا نَشْهَدُک أَنَّا عَلَی دِینِهِمْ وَسَبِیلِهِمْ، وَأَعْدَاءُ قَاتِلِیهِمْ، وَأَوْلیاءُ مُحِبِّیهِمْ، اَلَّلهُمَّ إِنَّا خَذَلْنَا ابْنَ بِنْتِ نَبِینَا فَاغْفِرْ لَنَا مَا مَضَی مِنَّا، وَتُبْ عَلَینَا فَارْحَمْ حُسَیناً، وَأَصْحَابَهُ الشُّهَدَاءَ الصِّدِّیقِینَ، وَإِنَّا نَشْهَدُک أَنَّا عَلَی دِینِهِمْ وَعَلَی مَا قُتِلُوا عَلَیهِ وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ.[21]

الحقّ گروه توّابین مردانگی و وفا و حقیقت و ثبات قدم، و محبّت و ولایت خود را به اهل بیت در واقعه «عین الورده» به ثبوت رساندند و نام خود را در صفحات تاریخ به افتخار ثبت کردند. و الحقّ سرگذشت این مردم برای همه آموزنده و عبرت انگیز است. خداوند عذرشان را بپذیرد، و آنان را در زمره یاوران سیدالشهدا علیه السلام محشور فرماید.

بعد از این انقلاب، انقلاب مختار شروع شد و همواره شورش و انقلاب بود تا سلطنت بنی ‎امیه منقرض گردید.

و روزگار درازی نگذشت مگر آنکه تمام کسانی که در شهادت حسین علیه السلام شرکت جسته بودند یا به عقوبتی سخت گرفتار شدند و یا به دست شورشیان کشته شدند.

زهری گفت: احدی از کسانی که در کربلا برای کشتن حسین علیه السلام رفتند باقی نماند، مگر آنکه پیش از عذاب آخرت؛ در دنیا نیز ـ هر کدامشان به طریقی ـ به سزای اعمال خودشان رسیدند.[22]

 

8ـ تحوّل فکری

یکی از بیماری های خطرناک فکری که پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اجتماع مسلمانان به آن گرفتار شد این بود که بسیاری از مردم در برابر عمل انجام شده، هرچند موافق با خیر و مصلحت و نظامات و تعالیم شرعیه نبود تسلیم می‎شدند و هر حکومتی را که روی کار می‎آمد واجب الاطاعه، و بیعت با آن را لازم الوفاء می‎دانستند.

این روش باعث می‎شد که هرکس می‎توانست با یک جهش ناگهانی یا اغفال مردم وضعی را ایجاد و سیاستی را اجرا کند و بر مرکب مراد سوار شده، و بی معارض و مزاحمی، مستبدانه بر جامعه حکومت کند، بنابراین در روی کار آمدن زمامداران جز زور و قدرت، نظام و ترتیبی در کار نبود.

در عصر جاهلیت و قبل از طلوع کوکب درخشنده اسلام و در بعضی از جوامع عقب مانده، بلکه در جوامع به اصطلاح مترقّی هم کم وبیش این روش بوده و هست که هرکس بر جامعه مسلط شود برای اطاعت از او دلیلی جز غلبه و قدرت او مطالبه نمی‎شود.

اما در جامعه اسلامی که بر اساس عالی ترین نظامات آسمانی به وجود آمده، پیدایش این فکر، بسیار عجیب است، زیرا علاوه بر اینکه حکومت ها نمی‎توانند جامعه را به سوی هدفی که اسلام نشان می‎دهد رهبری کنند، موجب اتهام و سوءتفاهم بیگانگان نسبت به تعالیم سیاسی و اجتماعی اسلام می‎گردند.

فشار حکومتی که خودسرانه و خودخواهانه روی کار آمده باشد اگر چه نرمش و اعتدال هم داشته باشد، بر وجدان یک مسلمان حقیقی و انسان فهمیده و متمدّن واقعی، فوق العاده سنگین است، و تحقیر و توهینی که به شخصیت ملت ها از این راه می‎شود، برای کسانی که درک انسانی دارند به سختی قابل تحمل می‎باشد.

طرف داران این روش که بیشتر مردمانی مغرض و جیره‎خوار یا ضعیف امثال عبدالله بن عمر[23] می‎باشند عذرشان این است که مخالفت با حکومت موجب تفرقه و به هم خوردن نظم و چه بسا که سبب فتنه و خون ریزی شود؛ گاهی هم به روایاتی که راجع به اطاعت از امرا است تمسک می‎جویند؛ لذا در برابر جنایات و انحرافات سکوت ورزیده و خاموشی را اولی می‎شمارند!

طرف داران زمامداران غاصب و دستگاه تبلیغاتی آنها هم برای خاموش کردن مخالفان و اغفال جامعه و تحکیم قدرت خود، مصلحان و نصیحت کنندگان را به فتنه‎ انگیزی، اخلال گری، به هم زدن نظم و ایجاد تفرقه، متهم می‎نمایند.

معلوم است که مردمان ضعیف و راحت طلب، و کسانی که به مال و جان خود بیش از مصالح عامه و دین و شرف علاقه دارند، با این عذرها زود تسلیم شده و از خود رفع مسئولیت می‎نمایند.

در اثر این وضع، دست ستمکاران باز گذاشته می‎شود و کسی از آنها مواخذه و بازخواستی نمی‎کند و وجوب اطاعت از یزید و حجاج و ولید، مثل وجوب اطاعت یک زمامدار عادل و صالح می‎شود، و قیام بر او را خروج از طاعت و جماعت می‎شمارند.

این حکمی که به دروغ و نادانی به اسلام نسبت دادند، زمامداران ستمگر را مطمئن می‎ساخت که مستبدانه هر ظلمی خواستند مرتکب شوند و معترضین را به عنوان خروج از جماعت مسلمین تحت تعقیب قرار داده و به زندان یا قتل محکوم سازند.

بدیهی است برحسب آیات و روایاتی، اطاعت زمامداران، واجب و مخالفت با آنها حرام است.

ولی مقصود از این آیات و روایات، زمامداران و صاحب منصبان حکومت اسلامی است که نظامی را که اسلام به آن دعوت کرده اجرا سازند، و هدف های اسلام را تحقق داده و مظهر عدالت اسلام باشند.

چگونه می‎شود اطاعت از حکومت هایی مثل حکومت یزید، و سایر ستم کیشان تاریخ واجب باشد؟

اگر تازیانه ظلم در کشوری به بدن مظلومی برسد، تمام اهل آن مملکت که به نحوی از انحاء، آن حکومت را یاری می‎کنند مسئولند:

«اَلْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَالْمُعِینُ لَهُ، وَالرَّاضِی بِهِ شُرَکاءٌ ثَلَاثٌ».[24]

در منطق اسلام و در مکتب انبیا قیام به حقّ و امر به معروف و اندرز به زمامداران و دعوت به خیر و اصلاح، فتنه ‎انگیزی و اخلال به نظم نیست، بلکه عین نظم است.

نظمی که بر اساس باطل و ستم و تجاوز به حقوق ضعفا و خفه کردن جامعه به وجود آمده، هرچه زودتر به هم بخورد بهتر است. نظمی که یک طبقه را حاکم و طبقه دیگر را محکوم و ذلیل، یک طبقه را صاحب ثروت و تجملات فراوان و یک طبقه را گرسنه و برهنه و محروم ساخته باشد عین بی نظمی است.

نظمی که در اثر آن یزید و ابن زیاد و شمر و حجّاج مصادر امور باشند، و نیکان و شایستگان تحت شکنجه و آزار باشند، فتنه و بی نظمی است و قیام برای به هم زدن آن، قیام برای برقراری نظم واقعی است.

﴿وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکونَ فِتْنَهٌ وَ یکونَ الدِّینُ لِلّٰهِ‏﴾؛[25]

«و با کافران جهاد کنید تا فتنه و فساد از روی زمین برطرف شود و دین و اطاعت برای خدا باشد».

به مقتضای این آیه، تمام نظام ها شر و فتنه است، مگر نظامات و مقرّرات خدایی. تمام حکومت ها بی‎نظمی و فتنه و گرفتاری برای بشر است مگر حکومت اسلامی.

اگر نظمی که بنی امیه با کشتار عام مدینه و ظلم و جور و هتک مقدسات به وجود آوردند، نظم باشد، پس نظم نمرود و فرعون و چنگیز و دیگر زورگویان تاریخ، و امنیت و انتظامی که آنها در سایه سرکوبی جامعه برقرار کردند نیز نظم بوده است.

پس با این حساب بسیار غلط، حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام و بلکه تمام انبیا و مردان اصلاح طلب، اخلال گر بوده ‎اند!

این فکر که اطاعت از هر زمامدار شرعاً واجب است به قدری سخیف و باطل است که انسان تعجّب می‎کند چگونه بر افرادی که طرف دار آن شده‎ اند، پنهان مانده است.

حسین علیه السلام با این فکر غلط و خطرناک نیز مبارزه کرد و مردم را از این اشتباه که حکومت هایی مانند حکومت بنی ‎امیه و یزید، واجب الاطاعه ‎اند، بیرون آورد، و فهماند که نه فقط اطاعت از آنها واجب نیست، بلکه کوشش برای برانداختن آنها و تأسیس حکومت تمام اسلامی، لازم و واجب است.

پس از قیام سیدالشهدا علیه السلام معلوم شد: آن حکومتی که واجب الاطاعه است و باید مسلمانان آن را تقویت و پشتیبانی نمایند، حکومتی است که در تمام نواحی، نمایشگر عدالت اسلامی و مجری تعالیم و احکام قرآن باشد.

 

9ـ عکس العمل جاودان و پایدار

اثر جهاد حسین علیه السلام در صفحه تاریخ جاویدان ماند، و همواره نیروبخش اصلاح طلبان، و مجاهدان راه حقّ و حامیان خیر و عدالت است.

قیام آن حضرت، مبارزه با ظلم و ستم و کفر و باطل بود که در آن زمان از گریبان یزید سر برون کرده بود. مبارزه با افکار و نقشه‎ ها و آرا، و مفاسدی بود که از جانب او حیات ملت اسلام را تهدید می‎کرد.

در این مبارزه، شخص یزید و هیکل نازیبا و آبله رو، و چهره سیاه و بینی قرحه دار او طرف نبود بلکه کردار و رفتارش طرف مبارزه بود.

یزید یعنی: تجسّم فساد، استبداد، رذالت، خون ریزی، فسق و فجور و طغیان به خدا و رسول و خطر برای اسلام و احکام قرآن.

ازجمله درس های عالی و سودمند که هر شیعه و آزادی خواه حق پرست، و هر آرزومند تحقق رسالت جهانی اسلام، از واقعه کربلا باید بیاموزد، این است که بداند، نبردی که میان حسین علیه السلام و یزیدیان واقع شد، هنوز پایان نیافته و تا هنگامی که از شرک و جهل و باطل و ستم و استبداد و استعباد و غصب حقوق انسان ها، اثری باقی است، این نبرد با مظاهر و نمایش های گوناگون ادامه خواهد داشت.

هرکس باید بنگرد عملاً در کدام یک از این دو جبهه ایستاده و با که همکار است؟ در ردیف اعوان یزید و دشمنان اسلام ثبت نام کرده یا در صف سیدالشهدا علیه السلام و اصحاب فضیلت و انصار حقّ و عدالت قرار گرفته است؟

در این حساب و رسیدگی چه بسا کسانی که به ظاهر از دوستان و طرف داران مرام حسین علیه السلام شمرده می‎شوند؛ از پیروان یزید و دشمنان حقّ و عدالت و نظام اسلام از آب در می آیند! و با کمال تأسف دیده می‎شود با قلم یا قدم یا زبان یا کار و رفتار، حسین حقیقت و توحید و اسلام را، تنها و غریب گذارده و به کشندگان و مخالفان مقصد آن حضرت می‎پیوندند.

اگر مردان حق پرست و فداکاری امثال حسین علیه السلام و یارانش نبودند که آشکارا دنیا را فدای آخرت و مادّه را فدای روح و باطل را فدای حقّ و مجاز را فدای حقیقت نمایند؛ آئین انسانیت ضعیف و بی ارج و اعتبار می‎شد و روش انسان ها بیش از اینها متمایل به لذایذ حیوانی و غرایز شهوانی می‎گردید و دیگر کسان، در خور توانایی خود نمی‎دیدند که بر این خوان مستهان دنیا پنجه نیالایند، و مصداق: ﴿یعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ﴾[26] می‎گردیدند.

اما شهادت حسین علیه السلام و فداکاری اصحاب و اسارت اهل و عیالش، جمال زیبای حقیقت و انسانیت را نشان داد و دل ها را به عالم معنا متوجّه ساخت، و به همه فهماند که انسانیت یک معنای عالی تری غیر از این اندام ظاهر و یک مشت گوشت و استخوان و رگ و پیه است، و اگر انسان در وادی آدمیت سیر کند و به کشور انسانیت راه یابد، آن قدر قوی و شرافتمند می‎شود که با هیچ یک از قوای مادی نمی‎توان بر او تسلط یافت و با تمام حظوظ حیوانی و مقامات دنیایی نمی‎توان او را خرید.

این عکس العمل، جاودان و مستمر است و هرچه عزاداری و ذکر مصیبات و غور و تأمل در اسرار این یگانه حادثه بی‎نظیر، بیشتر می‎شود، دامنه آن در قلوب وسیع تر خواهد شد و شوق مردم به امر به معروف و نهی از منکر و حرکات اصلاحی و حمایت از مظلومان و یاری ضعیفان و گذشت از مال و متاع دنیا برای مقاصد و مصالح عامه راسخ تر می‎گردد.

اگر مسلمانان را از حقایق عالی این فداکاری منصرف نکنند و وعّاظ و دانشمندان و خطبا، خالصانه و آزادانه اسرار آن را بگویند و بنویسند؛ ظلم و فساد ریشه کن و به جای آن عدالت، حق پرستی، ایمان و فداکاری و پیروی از هدف و برنامه حسین علیه السلام رایج خواهد شد.

این شعرایی که مانند کمیت، دعبل و ابن رومی، بلکه ابی العلاء معرّی، در عصرهایی که دشمنان حسین علیه السلام سلطنت داشتند و پول و جایزه‎ های بسیار به مدیحه سرایان و چاپلوسان می‎دادند، برخلاف دلخواه هیئت حاکمه، حسین علیه السلام و فرزندانش را مدح می‎گفتند و بلیغ‎ترین قصاید را در مرثیه او می‎پرداختند، برای این بود که با ذوق رقیق شاعرانه، جمال دلربای انسانیت را در تاریخ حیات حسین علیه السلام و فرزندانش لمس می‎کردند.

و مانند شاعری که مسحور طبیعت و باغ و سبزه و آبشار و گل و بلبل و کوه و دشت و صحرا، دریا و آسمان پرستاره و صورت های زیبا و نواهای روح بخش شود، مسحور جمال فضیلت و حقیقت حسین علیه السلام و اصحابش شده بودند و بالبدیهه او را مدح می‎کردند یا در مصیبتش مرثیه می‎گفتند.

آری! حسین علیه السلام اعظم آیات خدا بود و جلوه ایمان و خداپرستی و حقیقت و شجاعت و شهامت و فداکاری و همّت و شخصیتش از آفتاب و ماه بیشتر شد.

هر شاعری که جمال او را وصف کند، شعرش نغزترین و شیواترین و دل نشین‎ترین اشعار می‎شود.

این عکس العمل شهادت تا تاریخ باقی است، حقیقت انسانیت را تحت تأثیر و تربیت قرار خواهد داد و لذا دیدیم هرچه جبّاران روزگار مانند متوکل خواستند از این عکس العمل جلوگیری کنند و حسین علیه السلام را از یاد مردم ببرند ممکن نشد و عزاداری و اخلاص جامعه به آن حضرت بیشتر و معنای این شعر آشکار گشت.

لَقَدْ وَقَفُوا فِی ذَلِک الْیوْمَ مَوْقِفاً

إِلَی الْحَشْرِ لا یزْدَادُ إِلا مَعَالیا

فَسَلَامُ اللهِ وَصَلَوَاتُهُ عَلَیک، وَعَلَی أَوْلَادِک وَأَهْلِ بَیتِک وَأَصْحَابِک، وَأَنْصَارِک یا سَیدَ الشُّهَدَاءِ، وَیا أَبَا الْأَحْرَارِ وَیا سَفِینَهَ النَّجاهِ، وَیا مُنْقِذَ الْإِسْلامِ، تَقَبَّلْ مِنّی هَذَا الْقَلیلَ، وَلَا تُواخِذْنی بِمَا فَرَّطْتُ فِی خِدْمَتِک.

فَمَا فِی هَذَا الْکتَابِ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَالْکلِمَاتِ اللَّائِقَهِ بِجَنابِکمْ فَمِنْکمْ، وَمَا فِیهِ مِمَّا هُوَ دُونَ مَقَامِکمُ الرَّفِیعِ فَهُوَ مِنِّی وَمِنْ جَهْلِی وَقُصُورِ مَعْرِفَتِی، فَانْظُرْ إِلَیهِ یا مَوْلای بِعَینِ الْعِنَایهِ وَالْقَبُولِ فَإِنَّکمْ أَهْلُ بَیتٍ لَا یخِیبُ مَنْ رَجَاکمْ، وَلَا یحْرُمُ مَنْ أَتَاکمْ.

وَأَسْئَلُ اللهَ تَعَالَی بِحَقَّ الْنَّبِی وَأَهْلِ بَیتِهِ أَنْ ی صلی عَلَیهِ وَعَلَیهِمْ وَیغْفِرَ لِی وَلِوَالِدَی وَلِأَساتِذَتِی وَلِجَمِیعِ الْمُومِنینَ وَالْمُومِنَاتِ، وَأَنْ یحْشُرَنِی فِی زُمْرَهِ سَیدِی وَمَوْلاَی الْحُسَینِ علیه السلام إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ.

 


[1]. توبه، 120.

[2]. صدوق، الامالی، ص203؛ ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص225؛ بحرانی، اصفهانی، عوالم العلوم، ص128 ـ 129؛ محدث قمی، نفس المهموم، ص65 ـ 66، ح24.

[3]. شاید کسی بگوید: بنی ‎امیه قادر به محو اسلام نبودند؛ زیرا برحسب وعده: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ (حجر، 9) خداوند حافظ این دین است، و نور هدایت آن خاموش نخواهد شد و هرچه دشمنان اسلام سعی کنند: ﴿یأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ‏﴾ (توبه، 32) خداوند دین را حفظ می‎کند و نور اسلام را تتمیم و تأیید می‎نماید، بنابراین چگونه دین در معرض اضمحلال و انقراض بود و چطور حسین علیه السلام دین را نجات داد، و اسلام را حفظ کرد؟ جواب این است که این دنیا دار اسباب و مسببات است: «أَبَی اللهُ أَنْ یجْرِی الْاُمُورَ إِلَّا بِأَسْبَابِهَا». (صفار، بصائرالدرجات، ص26، 525؛ کلینی، الکافی، ج1، ص183؛ حر عاملی، الفصول المهمه، ج1، ص674). حسین علیه السلام و کسانی که بر حمایت از دین قیام می‎کنند، اسباب اجرای مشیت الهیه و قضای حقّ هستند، چنانچه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به فرمان خدا بانی این کاخ توحید و سازمان عظیم الهی اسلامی بود و علی علیه السلام پاسدار و مدافع اسلام و حافظ دین بود و مکرر خطرات بزرگ را از آن دفع کرد و اگر شمشیر او نبود این دین برپا و پایدار نمی‎ماند، حسین علیه السلام با قیام و مظلومیت و تحمل شدائد و مصائب، دین را حفظ کرد.

[4]. خلاصه حکایت دارالندوه این است که: قریش در خانه قصی بن کلاب ـ که محل شور و اخذ تصمیمات مهم سیاسی بود و به آن دارالنّدوه می‎گفتند ـ اجتماع کردند و پس از مشاوره، همگان قتل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را تصویب کردند. خداوند پیامبر خود را از تصمیم و کید آنها باخبر ساخت و با فداکاری بزرگ علی علیه السلام جان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم محفوظ ماند. علی علیه السلام در شبی که باید نقشه قریش اجرا شود به جای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خوابید و کید و مکر مشرکین بی اثر شد. در این شورا که نتیجه آن رأی به اعدام پیغمبر خدا بود، ابوسفیان، عتبه بن ربیعه و شیبه بن ربیعه شرکت داشتند. ابن هشام، السّیرهالنبویه، ج2، ص331 ـ 334.

[5]. عیّاشی، تفسیر، ج2، ص297 ـ 298؛ قمی، تفسیر، ج2، ص21؛ مغربی، شرح الاخبار، ج2، ص149؛ حاکم حسکانی، شواهدالتنزیل، ج2، ص457؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج9، ص220؛ ج12، ص81؛ ج15، ص175؛ ج16، ص16.

[6]. مفید، الإرشاد، ج1، ص189 ـ 190؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج6، ص40؛ ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج2، ص325 ـ 326؛ مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص520؛ ج29، ص632.

[7]. بلاذری، انساب الاشراف، ج5، ص64؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج4، ص330؛ مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص28؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج33، ص352؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج5، ص470؛ ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص31؛ زبیدی، تاج العروس، ج6، ص32. در برخی منابع عبارت شعر این گونه نقل شده است:

وَلَوْ جَاووا بِرَمْلَهَ أَوْ بِهِنْدٍ

لَبَایَعْنَا أَمِیرَهَ مُومِنِیناً

اگر رمله یا هند را هم بیاورید ما با او به عنوان امیرمومنان بیعت می کنیم. مقصود شاعر این است که: کار سلب آزادی و فشار و خود مختاری بنی ‎امیه به جایی رسیده که اگر رمله یا هند از زنان بنی ‎امیه را هم نامزد حکومت و امارت کنند ما از بس بیچاره ظلم بنی امیه هستیم و قدرت نفس کشیدن نداریم با او بیعت می‎کنیم.

.[8] ابن داوود دینوری، الاخبارالطوال، ص311؛ طبری، تاریخ، ج5، ص6؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج58، ص240؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج3، ص249، 298؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج5، ص306؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج8، ص346.

[9]. مریم، 96. «همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و اعمال شایسته به جا آوردند، خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حقّ ) محبوب می‎گرداند».

.[10] فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ص199 ـ 201؛ مفید، الاختصاص، ص191 ـ 193؛ قمی، الاربعین، ص385 ـ 386؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج41، ص401 ـ 402؛ مزی، تهذیب الکمال، ج20، ص400 ـ 402؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج9، ص126 ـ 127.

[11]. نهج البلاغه، حکمت84 (ج4، ص19).

[12]. صافی گلپایگانی، گنج عرفان، ص84، کلمه384.

[13]. مستوفی، تاریخ گزیده، ص262؛ ر.ک: حجهالسعاده، ج2، ص3.

[14]. دکتر رینو (جوزف) مستشرق معروف فرانسوی در کتاب خود اسلام و مسلمانان که به عربی ترجمه شده الاسلام و المسلمون، شرح مبسوط و عمیقی پیرامون فلسفه عزاداری سیدالشهدا علیه السلام و روضه خوانی و هیئت‎های عزا نگاشته و به فواید این مراسم از جنبه سیاست و اخلاق و تربیت و ï ð کمالیات و مرکزیتی که ایران در جامعه شیعه دارد، اشاره کرده و پیشرفت و بقای مذهب شیعه را به خصوص در بعضی نقاط مثل هند، مربوط به سوگواری سیدالشهدا علیه السلام دانسته و اظهارنظر کرده که با حفظ این مراسم، جمعیت و شوکت و ترقی شیعه در آینده بیشتر خواهد شد.

این شرق شناس ضمن اشاره به اوقاف و وجوه بسیاری که شیعه در راه برگزاری عزاداری حسینی صرف می‎نماید، می‎گوید: مذاهب دیگر به قدر شیعه در راه تبلیغ و دعوت به دین، بذل مال نمی‎کنند و مصارفی که شیعه دارد، شاید سه برابر مصارفی باشد که سایر فرق اسلام در این راه می‎نمایند، و اگر یک نفر شیعه در دورترین نقاط هم باشد، به تنهایی این مراسم را از تشکیل مجلس روضه و انفاق به فقرا و اطعام و غیره اجرا می‎کند و درحقیقت به دعوت و تبلیغ می‎پردازد.

منبر و وعظ، خطابه و سخنرانی، در تربیت خطبا و وعاظ و گویندگان توانا و پرورش اخلاق عوام و آشنا کردن به علوم معارف، موقعیت خاصی دارد. تمام مسائل در منابر مطرح و مورد بحث واقع می‎شود به نوعی که عوام شیعه از سایر فرق به عقاید و مذهب خود آشناترند و اگر در اقطار عالم نظر کنیم، در هیچ جامعه ‎ای مانند شیعه زمینه ترقی علمی و صناعی و اقتصادی نیست، و فرقه شیعه پیشرفته‎ترین فرق، و آمادگی آنها برای کسب علوم و صنایع جدیده بیشتر است؛ چنانچه تعداد کارگر شیعه به نسبت جمعیت زیادتر است. شیعه دین خود را با زور شمشیر پیش نبرده بلکه با نیروی تبلیغ و دعوت پیشرفت کرد، و اهتمام آنها به برگزاری مراسم سوگواری موجب شده که تقریباً دو ثلث مسلمانان و بلکه جماعاتی از هنود و مجوس و سایر مذاهب نیز با آنها در عزای حسین شرکت کنند. روی این اسباب ممکن است بگوییم جمعیت شیعه در آینده از سایر فرق بیشتر شود، شیعه به وسیله این مجالس و مراسم که دیگران هم در آن شرکت می‎جویند، توانسته است در ملل و اهل مذاهب دیگر نفوذ کند و اصول مذهب خود را به دیگران تبلیغ نماید و این همان اثری است که سیاستمداران غربی برای پیشرفت دین مسیح با صرف پول‎های بسیار، آرزو می‎کنند»؛ سپس راجع به هیئت ها و پرچم ها و علامات عزا و فواید آن شرحی می‎نگارد و تأثیر این شعائر را در اتحاد و زیادتی شوکت و استقلال و اتحاد متذکر شده و می‎گوید: از اموری طبیعی و فطری که موید شیعه است این است که هرکس به طبع و فطرت خود طرف دار مظلوم است و مایل است مظلوم را یاری کند.

این نویسندگان و مولفان اروپایی هستند که در کتاب هاشان تفصیل شهادت حسین و اصحابش را می‎نویسند و مظلومیت حسین و اصحابش و ستمگری و بی رحمی کشندگان آنها را تصدیق می‎کنند و نام کشندگان حسین را نمی‎برند مگر با نفرت، هیچ چیز نمی‎تواند در جلو این امور فطری و ادراک وجدانی بشر بایستد و مانع از پیشرفت مذهب شیعه شود.

این مقاله مفصل و طولانی است و هرکس بخواهد می‎تواند در کتاب ذکری الحسین (ج2، ص204 ـ 208)، تألیف علامه مهاجر عاملی مطالعه کند. ما به طور خلاصه و فشرده و نقل به معنا بعضی از مطالب آن را در اینجا آوردیم تا خوانندگان بدانند که خاورشناسان مطلع و بی نظر و علمای ملل دیگر هم آثار و فواید این مراسم را در بقای عظمت و استقلال و ترقی دینی تصدیق کرده اند. بدیهی است این خاورشناس در این گواهی تنها نیست، دیگران نیز مانند خاورشناس آلمانی (ماربین) در سیاست حسینی بر همین عقیده هستند و این روش حق پرستی و عاطفه شیعه را می‎ستایند، اما از سوی دیگر گاهی دشمنان اسلام و مزدوران استعمار به ملاحظه خطری که این گونه مراسم و شعائر مذهبی برای نفوذ و منافع آنها در کشورهای اسلامی دارد به آن روی موافق نشان نمی‎دهند و به طورکلی هرگونه تظاهری را که نشان دهنده قدرت ملّی یا قوت و شوکت اسلامی باشد، تا بتوانند سبک و بی فایده و نشانه عقب ماندگی اش شمرده و سعی می‎کنند مراسم آن تعطیل، و یا حداقل به اختصار برگزار شود، چنانچه در مصر تا همین اواخر، مراسم عاشورا بسیار باشکوه انجام می‎شد و در زمان فواد که آنجا تحت الحمایه انگلیس بود ممنوع گردید. در عراق هم اگر چه گاهگاهی خواستند محدودیت هایی قائل شوند، ولی در اثر همّت و غیرت شیعیان اکنون مراسم عاشورا و اربعین فوق العاده با شکوه و عظمت و با شرکت تمام طبقات برگزار می‎شود.

سال گذشته که در ایام عاشورا کربلا مشرف بودم، مخصوصاً هیئت بزرگ و باشکوه عزاداران اساتید و دانشجویان دانشگاه‎ ها و دانشکده ‎های عراق که از بغداد و موصل و بصره آمده بودند، بسیار منظم و بامعنا بود و از اکثر دسته‎ ها بیشتر جلب توجّه می‎کرد؛ زیرا در روشنایی علم انجام این شعائر نافذتر است. با بیانیه ‎ها و اشعاری که می‎خواندند و شعارهایی که بر پرچم ها نوشته بودند، نشان می‎دادند که در محیط علم و دنیای پیشرفته از این شعائر بهتر می‎توان بهره برداری کرد، و درعین حال که هیئت آنها همکاری و شرکت تمام طبقات را ثابت می‎کرد، نشان استقلال و رشد فکری و درک و شعور عالی اسلامی و خودنباختگی اساتید و دانشجویان در برابر تبلیغات سوء بیگانگان بود.

آری، اکنون در کشورهای متمدّن مراسمی به مناسباتی برپا می کنند و پول های گزافی خرج می‎نمایند که ازنظر عقل و منطق انسانی در خور شأن انسان ها نیست ولی چون آنها زور و ثروت دارند و دیگران غرب زده‎ اند از کارهای زشت و حرکات ناهنجار آنها تعجّب نمی‎کنند، به اسم بازی بکس مسابقه برپا می‎کنند، یک پیکره انسان نمایی را به جان پیکره دیگر می‎اندازند، تا او حریف خود را با ضربه بزند و چشمش را کور کند، اعضایش را ناقص سازد، بلکه گاهی او را بکشد، این کار را افتخار می‎دانند و به برنده بازی جایزه می‎دهند و برایش کف می‎زنند.

حساب اسراف و ولخرجی در دنیای به اصطلاح متمدّن بی اندازه است. از عید ژانویه تا وصیت هایی که می‎نمایند و مراسم تجهیز و دفن اموات، کارهایی می کنند و پول هایی می دهند که علاوه بر آنکه تبذیر مال و پر از خرافات است، دلیل آشکار سفاهت و نقصان عقل و سبک مغزی است.

مدتی پیش در یکی از روزنامه‎ های مشهور خواندم که در آمریکا درختی است که آن را مقدس می‎دانند و به زیارتش می‎روند، نوشته بود امسال این درخت (اگر فراموش نکرده باشم) هشت میلیون زائر داشت. مبالغی که در فرانسه و ایتالیا و کشورهای دیگر در سال، به رمّال، کاهن، طالع بین و فال گیر و جادوگر می‎دهند، به قدری زیاد است که شاید با بودجه عمومی دولت های بعضی از کشورهای شرقی برابر شود.

مع ذلک کسی به آنها ایرادی ندارد و آزادند. حتی شرقی مقلد غرب برای مخارج دفن و تشییع و مجلس یادبود یک سگ درحالی که ابنای وطنش در دهات آب آشامیدنی نداشته و گرسنه و برهنه می‎باشند، مبالغی خرج می‎کند که با آن می‎توان یک درمانگاه در یک روستای دورافتاده ساخت، و پول های هنگفت دیگر صرف عیاشی و رقص و فحشا می‎کنند و این اعمال را بدبختانه نشانه ترقی و روشن فکری می‎شمارند.

اما همین افراد به خاطر دشمنی با اسلام و شعائر آن، با زبان ها و قلم های مزدورشان از اهتمام مسلمانان به تعظیم و شعائر و التزام به آداب و احکام اسلام و برگزاری مراسم عزاداری و سالگرد شهادت سیدالشهدا علیه السلام انتقاد می‎کنند، ولی دیگر حنای این استعمارگران رنگی ندارد و نسل جوان و آگاه مسلمان، فریب این تبلیغات مسموم را نمی‎خورد و می‎داند که برگزار کردن این مراسم و تبلیغات به نام سیدالشهدا علیه السلام و گرفتن سرمشق از شخصیت آن حضرت، جامعه را بیدار و روح فداکاری و حمایت از حقّ و شجاعت و جوانمردی را زنده می‎سازد. این عزاداری جزء خون شیعه، و ملیت شیعه، و رمز استقلال و موجودیت ماست. با هر بها و قیمتی آن را نگاه داریم ارزش دارد. باید تمام افراد در این مراسم شرکت داشته باشند و در مجالس تبلیغ و سخنرانی پیرامون قیام امام حسین علیه السلام فواید قیام و هدف‎های آن به همه، مخصوصاً به نسل جوان و دانشجویان بیش ازپیش تفهیم شود تا در برابر بیگانه و مظاهر فریبنده، زبون و خودباخته نشده و مستقلّ و پایدار ملیت اسلامی خود را حفظ نمایند، اگر شیعه و مسلمانان عموماً بخواهند در شاهراه ترقّی جلو بروند باید از درس و تعلیم فلسفه شهادت حسین علیه السلام و از منابر و مجالس سوگواری حداکثر استفاده را بنمایند، این عزاداری با پیشرفت‎های مادی، با علم و صنعت و کارخانه و اختراع و سفینه‎ های فضایی یا سایر مظاهر تمدن واقعی مخالف نیست، بلکه از وسایل تشویق و تقویت رشد فکری و راهنما به هرگونه کمال اخلاقی و علمی می‎باشد.

[15]. مرثیه خوانی و عزاداری برای حسین علیه السلام از همان سال 61 هجری شروع شد، و همه ساله در عاشورا یادبود آن گرفته می‎شد و در عصر ائمه به تدریج توسعه یافت، و شعرا و ادبای بزرگ مانند «دعبل» قصاید بلیغه انشا کردند.

برای اطلاع از تاریخ عزای حسینی رجوع شود به: شهرستانی، الدلائل و المسائل، ج 1، ص 73 ـ 77؛ ذکری الحسین، ص 5 ـ 8.

[16]. بلاذری، انساب الاشراف، ج5، ص293؛ مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص28.

[17]. فهرست الکامل، ج3، ص ح و ط.

[18]. ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج3، ص297 «پانوشت».

[19]. طبری، تاریخ، ج 4، ص 367.

[20]. معتمدالدوله، قمقام زخار، ج2، ص 688.

[21]. طبری، تاریخ، ج4، ص456 – 457؛ ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج4، ص178. (با تفاوت در نقل).

[22]. شرباصی، حفیده الرسول، ص53؛ شبلنجی، نورالابصار، ص313؛ صبّان، اسعاف الراغبین، ص 161.

[23]. گویند وقتی حجاج مکه معظمه را گرفت، و ابن زبیر را به دار زد، عبدالله بن عمر نزد او آمد، گفت: دستت را بده تا با تو برای عبدالملک بیعت کنم، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعرِفْ اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ میتَهً جَاهِلِیهً». حجاج پایش را دراز کرد و گفت: پایم را بگیر! زیرا دستم مشغول است. ابن عمر گفت: آیا مرا مسخره می‎کنی؟ حجاج گفت: ای احمق بنی عدی! تو با علی بیعت نکردی و امروز می‎گویی: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ یعرِفْ اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ میتَهً جَاهِلِیهً». مگر علی امام زمان تو نبود؟ به خدا سوگند تو برای فرموده پیغمبر نیامدی، بلکه از بیم این درخت که ابن زبیر به آن به دار کشیده شده است آمدی. محدث قمی، الکنی و الالقاب، ج1، ص363.

[24]. مجلسی، بحارالانوار، ج72، ص377؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج13، ص125 – 126. «ستمکار و کسی که او را یاری می‎کند و شخصی که به ظلم راضی می‎شود هر سه در گناه با یکدیگر شریکند».

[25]. بقره، 193.

[26]. روم 7. «بیشتر به ظاهری از زندگی دنیا آگاهند و از عالم آخرت غافل و بی خبرند».

 

برای مطالعه بخش های دیگر «همراه با محرم» می توانید بر روی لینک های زیر کلیک کنید:

همراه با محرم (بخش هیجدهم: امام حسین علیه السلام با حق بود و برای حق قیام کرد (دفع چند شبهه از ابن عربی و خضری بک)) 

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وبسایت منتشر خواهد شد.